پیمان عَلُو's Reviews > مادر
مادر
by
by
هر زمان که آدمهای بااستعداد در کار هنری قصدشان فقط خدمت صادقانه و تا آخرین حد توان به هنر باشد،نتیجه همیشه رضایت بخش است.
ماکسیم گورکی در نوشتههایش با خشونت هرچه تمامتر بر حقیقت تلخ زندگی در روسیهٔ معاصر تاکید میکرد.و با این همه سطر سطر نوشتههایش سرشار از ایمان زوال ناپذیر او به انسان بود.غریب مینماید،اما این نقاشِ تاریکترین جنبههای زندگی و ظالمانهترین وحشیگریها،خوشبینترین نویسنده در تاریخ ادبیات روس هم بود.
و این را مدیون مادر بزرگش بود.
وقتی گورکی چهارساله بود،پدرش مُرد .تنها خاطرهٔ خوش گورکی از آن روزها خاطرهٔ مادربزرگش است که به رغم محیط وحشتناک زندگیاش،نوعی خوشبینی خوشدلانه و مهر بسیار را در وجود خود حفظ کرده بود؛فقط به یمن وجود او بود که این پسرک فهمید شادکامی اصولا امکان پذیر هست و در واقع زندگی بهرغم همهچیز همانا شادکامی است.
گورکی در ده سالگی برای تامین معاش به ترتیب پادوی مغازه کفاشی شد و بعد ظرفشوی کشتی بخار،کار آموز نقشه کشی،کارآموز شمایل کشی،کهنهخر،شکارچی پرنده،گورکی در دکان نانوایی هم مدتی کار کرد روزی چهارده ساعت کار کرد.و بعد کتاب را کشف کرد و هرچه را به دستش رسید خواند.اول همه چیز،میخواند،اما پس از اندک زمانی،قدرت تمیز عالی و حساسی برای ادبیات واقعی پیدا کرد.
گورکی در ۱۹ سالگی بر اثر همین ادبیات اقدام به خودکشی کرد.جراحتش خطرناک بود.در جیبش یادداشتی پیدا کردند که در آن نوشته شده بود:
«گناه مرگ من گردن شاعر آلمانی،هاینریش هاینه،است که دندان دردِ قلب را اختراع کرد…»
یکی از زیباترین نکاتی که ناباکوف در مورد گورکی میگوید این است که:
«ماکسیم گورکی با پای پیاده تمام روسیه را طی کرد،تا مسکو،و به محض رسیدن به آنجا یکراست به در خانهٔ تولستوی رفت.تولستوی خانه نبود،اما کنتس«زن تولستوی» او را به آشپزخانه دعوت کرد و با قهوه و شیرینی از او پذیرایی کرد.بعد گفت که ولگردهای زیادی مدام به دیدن شوهرش میآیند،و گورکی مؤدبانه تایید کرد.»
این چیزیست که باعث شد عاشق گورکی شوم.
او مؤدبانه تایید کرد.
گورکی علاوه بر کارهای انقلابی که اکثرا از آنها مطلع هستید کارهای نوعدوستانه نیز میکرد.یک مهمانی کریسمس برای صدها تناز فقیرترین کودکان ترتیب داد؛سرپناه روزانهٔ راحتی با کتابخانه و پیانو برای بیکاران و بیخانمانها تاسیس کرد.جنبشی به راه انداخت برای ارسال دفترچههایی از تصاویر بریده از مجلات برای کودکان روستایی.
وقتی دیگر دولت نتوانست از پس گورکی بر بیاید و تصمیم گرفتند گورکی را تبعید کنند،لنین اینگونه نوشت: دولت خودکامه یکی از برجستهترین نویسندگان اروپا را ، که تنها سلاحش آزادی بیان است،بدون محاکمه تبعید کرده است.
با اینکه ناباکوف میگوید:رمان« مادر »محصولی است بغایت درجه دو. اما من آن را بشدت دوست داشتم .
و ۹۸ درصد دوست داشتنم را مدیون پاراگرافی هستم که گورکی در کتاب نوشت:
میدانی ،اول باید کله را مسلح کرد و بعد دستها را …
و گورکی ��اقعا این کار را کرد.
ماکسیم گورکی در نوشتههایش با خشونت هرچه تمامتر بر حقیقت تلخ زندگی در روسیهٔ معاصر تاکید میکرد.و با این همه سطر سطر نوشتههایش سرشار از ایمان زوال ناپذیر او به انسان بود.غریب مینماید،اما این نقاشِ تاریکترین جنبههای زندگی و ظالمانهترین وحشیگریها،خوشبینترین نویسنده در تاریخ ادبیات روس هم بود.
و این را مدیون مادر بزرگش بود.
وقتی گورکی چهارساله بود،پدرش مُرد .تنها خاطرهٔ خوش گورکی از آن روزها خاطرهٔ مادربزرگش است که به رغم محیط وحشتناک زندگیاش،نوعی خوشبینی خوشدلانه و مهر بسیار را در وجود خود حفظ کرده بود؛فقط به یمن وجود او بود که این پسرک فهمید شادکامی اصولا امکان پذیر هست و در واقع زندگی بهرغم همهچیز همانا شادکامی است.
گورکی در ده سالگی برای تامین معاش به ترتیب پادوی مغازه کفاشی شد و بعد ظرفشوی کشتی بخار،کار آموز نقشه کشی،کارآموز شمایل کشی،کهنهخر،شکارچی پرنده،گورکی در دکان نانوایی هم مدتی کار کرد روزی چهارده ساعت کار کرد.و بعد کتاب را کشف کرد و هرچه را به دستش رسید خواند.اول همه چیز،میخواند،اما پس از اندک زمانی،قدرت تمیز عالی و حساسی برای ادبیات واقعی پیدا کرد.
گورکی در ۱۹ سالگی بر اثر همین ادبیات اقدام به خودکشی کرد.جراحتش خطرناک بود.در جیبش یادداشتی پیدا کردند که در آن نوشته شده بود:
«گناه مرگ من گردن شاعر آلمانی،هاینریش هاینه،است که دندان دردِ قلب را اختراع کرد…»
یکی از زیباترین نکاتی که ناباکوف در مورد گورکی میگوید این است که:
«ماکسیم گورکی با پای پیاده تمام روسیه را طی کرد،تا مسکو،و به محض رسیدن به آنجا یکراست به در خانهٔ تولستوی رفت.تولستوی خانه نبود،اما کنتس«زن تولستوی» او را به آشپزخانه دعوت کرد و با قهوه و شیرینی از او پذیرایی کرد.بعد گفت که ولگردهای زیادی مدام به دیدن شوهرش میآیند،و گورکی مؤدبانه تایید کرد.»
این چیزیست که باعث شد عاشق گورکی شوم.
او مؤدبانه تایید کرد.
گورکی علاوه بر کارهای انقلابی که اکثرا از آنها مطلع هستید کارهای نوعدوستانه نیز میکرد.یک مهمانی کریسمس برای صدها تناز فقیرترین کودکان ترتیب داد؛سرپناه روزانهٔ راحتی با کتابخانه و پیانو برای بیکاران و بیخانمانها تاسیس کرد.جنبشی به راه انداخت برای ارسال دفترچههایی از تصاویر بریده از مجلات برای کودکان روستایی.
وقتی دیگر دولت نتوانست از پس گورکی بر بیاید و تصمیم گرفتند گورکی را تبعید کنند،لنین اینگونه نوشت: دولت خودکامه یکی از برجستهترین نویسندگان اروپا را ، که تنها سلاحش آزادی بیان است،بدون محاکمه تبعید کرده است.
با اینکه ناباکوف میگوید:رمان« مادر »محصولی است بغایت درجه دو. اما من آن را بشدت دوست داشتم .
و ۹۸ درصد دوست داشتنم را مدیون پاراگرافی هستم که گورکی در کتاب نوشت:
میدانی ،اول باید کله را مسلح کرد و بعد دستها را …
و گورکی ��اقعا این کار را کرد.
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
مادر.
Sign In »
Reading Progress
June 6, 2020
– Shelved
June 6, 2020
– Shelved as:
to-read
July 24, 2022
–
Started Reading
July 27, 2022
–
6.05%
"نمیدانم چطور،ولی از وقتی که فهمیدهام همه مسئول بدی و فرومایگی خود نیستند در مورد ایشان رقت قلب پیدا کردهام…
Mood:"
page
30
Mood:"
July 27, 2022
–
14.92%
"اگر آدم به مرض جرب دچار باشد میتوان او را به حمام برد و تنش را تمیز شست و لباس تمیز تنش کرد…
حتما شفا خواهد یافت،اینطور نیست؟ ولی درون او را چگونه میتوان پاک کرد؟
اصل مسئله در این است."
page
74
حتما شفا خواهد یافت،اینطور نیست؟ ولی درون او را چگونه میتوان پاک کرد؟
اصل مسئله در این است."
July 28, 2022
–
22.98%
"احتیاج به شما یاد خواهد داد که چگونه موش بگیرید!
*این اپدیت با عکسی که در اینستا استوری کردم بیشتر میچسبه نمیدونم چرا"
page
114
*این اپدیت با عکسی که در اینستا استوری کردم بیشتر میچسبه نمیدونم چرا"
July 29, 2022
–
29.44%
"چه وقت دست به یقه خواهیم شد،درست نمیدانم.
میدانی،اول باید کلهٔ را مسلح کرد و بعد دستها را…"
page
146
میدانی،اول باید کلهٔ را مسلح کرد و بعد دستها را…"
July 30, 2022
–
33.87%
"آندره که دم در ایستاده بود گفت: میدانید؟ هنوز غم و غصههای زیادی برای بشر ذخیره شدهاست"
page
168
July 30, 2022
–
50.0%
"پهلاگی عزیز…
این رنج و عذاب روزانه که شما طیسالها کشیدهاید کجا اشخاص دیگر قادر به تحمل آن خواهند بود؟
مادر آهی کشید و گفت:«عادت خواهند کرد!»"
page
248
این رنج و عذاب روزانه که شما طیسالها کشیدهاید کجا اشخاص دیگر قادر به تحمل آن خواهند بود؟
مادر آهی کشید و گفت:«عادت خواهند کرد!»"
July 31, 2022
–
57.26%
"مادر به ناتاشا گفت: حالا شما تنها شدهاید؟
ناتاشا آهسته جواب داد:بلی.
مادر سکوت اختیار کرد،سپس با لبخندی چنین گفت:
اهمیتی ندارد.وقتی آدم خوب باشد هیچوقت تنها نیست و همیشه کسانی هستند که به او دلبستگی داشته باشند…"
page
284
ناتاشا آهسته جواب داد:بلی.
مادر سکوت اختیار کرد،سپس با لبخندی چنین گفت:
اهمیتی ندارد.وقتی آدم خوب باشد هیچوقت تنها نیست و همیشه کسانی هستند که به او دلبستگی داشته باشند…"
August 1, 2022
–
Finished Reading
Comments Showing 1-12 of 12 (12 new)
date
newest »
message 1:
by
Shahriyâr
(new)
-
added it
Aug 01, 2022 02:45PM
دستمریزاد 👏
reply
|
flag
@BAHAR:
مرسی بهار جان.خوشحالم که هستی و انرژی مثبت میدی
امیدوارم تا آخرین لحظه مرگ هم فرصت بشه و بخونم🤍💋
مرسی بهار جان.خوشحالم که هستی و انرژی مثبت میدی
امیدوارم تا آخرین لحظه مرگ هم فرصت بشه و بخونم🤍💋
@Fateme:
مرسی که خوندید ممنونم از محبتتون.🤍🌻
مادر از صد کتاب برتر تاریخ ادبیات هم نباشه قطعا از صد کتاب برتر تاریخ ادبیات روسیهاست…
امیدوارم لذتش و ببرید🤍🌱
مرسی که خوندید ممنونم از محبتتون.🤍🌻
مادر از صد کتاب برتر تاریخ ادبیات هم نباشه قطعا از صد کتاب برتر تاریخ ادبیات روسیهاست…
امیدوارم لذتش و ببرید🤍🌱