Ik heb er meer dan drie maanden over gedaan om het te lezen! Op de eerste pagina van het boek staat dat het boek in makkelijke taal is, maar dat was hIk heb er meer dan drie maanden over gedaan om het te lezen! Op de eerste pagina van het boek staat dat het boek in makkelijke taal is, maar dat was het niet voor mij! Nadat ik niveau B1 in het Nederlands had afgerond, vond ik het tijd om een boek in deze taal te lezen, en toen ik dit boek op de kleine boekenplank op mijn school zag staan, zei ik: dit is het boek. Een boek dat een situatie beschrijft die mij niet zo vreemd is, komend uit Big Brother-land. Niet de denkbeeldige Big Brother, maar de echte. Af en toe 1984 lezen is nodig om te onthouden hoe regeringen wreed kunnen worden als we ze hun gang laten gaan. Ik hoop dat Denk-politie geen Nederlands kent en deze tekst niet leest!
Het was een goede uitdaging en ik ben blij dat ik het heb kunnen afmaken....more
طبیعتا از کسی که گاواره بان را نوشته و اوسنه باباسبحان را، انتظار داستانهایی با همان حال و هوا، چندان بی مورد نیست، از طرفی خواندن داستانهایی یک ��ر متطبیعتا از کسی که گاواره بان را نوشته و اوسنه باباسبحان را، انتظار داستانهایی با همان حال و هوا، چندان بی مورد نیست، از طرفی خواندن داستانهایی یک سر متفاوت از نویسنده ای در این سن، خود قابل ستایش است، اما برای منِ خواننده ی اکثرِ آثار آقای دولت آبادی، به پای مجموعه ی بی نظیر کارنامه سپنج نمی رسد. به همین دلیل از مجموعه حاضر فقط داستان چوب خشک بلوط را به دلیل همان نزدیکی با فضای آثار قبلی استاد، پسندیدم.
پ.ن: کاغذ این کتاب جنس اش بسیار مرغوب است و بوی کتاب های مدرسه ی دهه هفتاد را می دهد،به قدری که هر چند صفحه کتاب را می بوییدم!
Merged review:
طبیعتا از کسی که گاواره بان را نوشته و اوسنه باباسبحان را، انتظار داستانهایی با همان حال و هوا، چندان بی مورد نیست، از طرفی خواندن داستانهایی یک سر متفاوت از نویسنده ای در این سن، خود قابل ستایش است، اما برای منِ خواننده ی اکثرِ آثار آقای دولت آبادی، به پای مجموعه ی بی نظیر کارنامه سپنج نمی رسد. به همین دلیل از مجموعه حاضر فقط داستان چوب خشک بلوط را به دلیل همان نزدیکی با فضای آثار قبلی استاد، پسندیدم.
پ.ن: کاغذ این کتاب جنس اش بسیار مرغوب است و بوی کتاب های مدرسه ی دهه هفتاد را می دهد،به قدری که هر چند صفحه کتاب را می بوییدم!...more
این رمان را تنها با بارقهای از امید انتخاب کردم تا بخوانم و اگر نبود نظری که فرشاد داده بود (یکی از دوستانِ نادیده در همینجا که خدایش به سلامت دارش) این رمان را تنها با بارقهای از امید انتخاب کردم تا بخوانم و اگر نبود نظری که فرشاد داده بود (یکی از دوستانِ نادیده در همینجا که خدایش به سلامت دارش) شاید در خریدنش هم تردید میکردم. در این چند کتاب آخرِ آقای دولتآبادی، سلوک، طریق بسمل شدن و بنیآدم، در این کتابها که خواندهام و بیرون در که نخوانده منصرف شدم از خواندنش(چراکه رفیقِ شفیقام خوانده و زجر کشیده بود) ایشان در حال آزمودن خط و ربطی نو بودند به گمان من، که در این راه بسی رنج دادند مای دلبسته به آن نثر وزین و شستهرفتهی کلیدر را، تا بالاخره آن تلاشها گویا نتیجه داد در این رمان. رمانی فاقد داستان خطی معمول که گاه یک پاراگراف صفحهها طول میکشد، بیآغاز و انجامی مشخص و شخصیتهایی گنگ و مرموز با نامهایی عجیب و پر از واگویه اما با همان نثری که از آقای دولتآبادی میشناختیم، ثقیل و وزین که اجازهی تند خواندن و رد شدن را نمیدهد و مجبوری گاهی چندین بار بخوانی یک جمله را تا آن طعم گنگ لذت از یک متن ادبی نه بخاطر محتوا که به صرف ادبیات بودنش را بچشی. به راستی اگر میراثدار بیهقی فقط یکی باشد در دوران معاصر آن همین دولتآبادی خودمان است. دست مریزاد. فضای کتاب مرا به شدت به یاد رمان من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم انداخت.
Merged review:
این رمان را تنها با بارقهای از امید انتخاب کردم تا بخوانم و اگر نبود نظری که فرشاد داده بود (یکی از دوستانِ نادیده در همینجا که خدایش به سلامت دارش) شاید در خریدنش هم تردید میکردم. در این چند کتاب آخرِ آقای دولتآبادی، سلوک، طریق بسمل شدن و بنیآدم، در این کتابها که خواندهام و بیرون در که نخوانده منصرف شدم از خواندنش(چراکه رفیقِ شفیقام خوانده و زجر کشیده بود) ایشان در حال آزمودن خط و ربطی نو بودند به گمان من، که در این راه بسی رنج دادند مای دلبسته به آن نثر وزین و شستهرفتهی کلیدر را، تا بالاخره آن تلاشها گویا نتیجه داد در این رمان. رمانی فاقد داستان خطی معمول که گاه یک پاراگراف صفحهها طول میکشد، بیآغاز و انجامی مشخص و شخصیتهایی گنگ و مرموز با نامهایی عجیب و پر از واگویه اما با همان نثری که از آقای دولتآبادی میشناختیم، ثقیل و وزین که اجازهی تند خواندن و رد شدن را نمیدهد و مجبوری گاهی چندین بار بخوانی یک جمله را تا آن طعم گنگ لذت از یک متن ادبی نه بخاطر محتوا که به صرف ادبیات بودنش را بچشی. به راستی اگر میراثدار بیهقی فقط یکی باشد در دوران معاصر آن همین دولتآبادی خودمان است. دست مریزاد. فضای کتاب مرا به شدت به یاد رمان من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم انداخت....more
به نظرم همینکه رمانی را بدونِ برنامهریزی قبلی و به صرفِ اینکه همسرِ گرامی درحالِ خواندن آن است؛ در دست بگیرید و پس از نگاه به پشتِ جلد و مقدمهی مترجبه نظرم همینکه رمانی را بدونِ برنامهریزی قبلی و به صرفِ اینکه همسرِ گرامی درحالِ خواندن آن است؛ در دست بگیرید و پس از نگاه به پشتِ جلد و مقدمهی مترجم و معرفی نویسنده یک هو خودتان را ببینید که یک فصلِ کتاب را خواندید، خود به تنهایی ملاکِ خوبی است برای اینکه بتوانیم به یک رمان امتیازِ خوبی بدهیم. گیریم که نقلقولهای گاه به گاهِ همسرِ گرامی از رمان هم این وسط بیتأثیر نبوده باشد که آن را میشود نوعی گودریدز خانگی دانست که برای دوستانِ کتابخوان به گمانم آشناست. در مورد رمان هرچه بوده دوستان گفتهاند و به نظرم برای مواجهه با شرایط انسان در پیری دریچهای بود قابل تأمل، هرچند با رئالیسم جادویی گاه به گاهش چندان ارتباط موفقی برقرار نکردم....more
وقتی مترجمی کتابی را برای ترجمه انتخاب میکند اهداف متنوعی ممکن است داشته باشد، از احتمال فروش گرفته تا کسب شهرت و پر کردن رزومه، اما اینجا با مترجمی وقتی مترجمی کتابی را برای ترجمه انتخاب میکند اهداف متنوعی ممکن است داشته باشد، از احتمال فروش گرفته تا کسب شهرت و پر کردن رزومه، اما اینجا با مترجمی دغدغهمند طرف هستیم، کسی که به جای انتخاب کتابی از نویسندهای معروف، رمانی را انتخاب میکند تا بازتابندهی بخشی از دغدغههای ذهنی خود او به عنوان یک زن در ایران باشد. نوشتن دربارهی رمان سخت است، چراکه خطر لو رفتن داستان همیشه هست اما به همین بسنده میکنم که الههی دهم قصهی پرغصهی زنانی ست که تنها به جرم زن بودن رویاهایشان به محاق میرود. شاید بگویید این قصه تکراری است اما اگر سری به اخبار این سرزمین بزنید خواهید دید که زنان [اگر نه هنوز در ابتدای راه که] هنوز راه بسیاری دارند تا آنجا که دیگر اینگونه روایتها به تاریخ بپیوندد. به امید روزی که همهی انسانها فارغ از جنسیت بتوانند به دنبال رؤیاهای خود بروند....more
همیشه وقتی بحث موسیقی ایرانی میشود میگویم اگر اتفاقی در موسیقی ایرانی قرار باشد بیوفتد، باید پیاش را در جنوب بگیرید، و حالا معتقدم ادبیات ما نیز یکهمیشه وقتی بحث موسیقی ایرانی میشود میگویم اگر اتفاقی در موسیقی ایرانی قرار باشد بیوفتد، باید پیاش را در جنوب بگیرید، و حالا معتقدم ادبیات ما نیز یک سرش آنجاست. پس از خواندن رمان همسایهها و آشنایی با احمد محمود بزرگ، و پس از آشنایی با حسین مرتضائیان آبکنار، محمدرضا صفدری و قاضی ربیحاوی بایستی یک ستون ادبیات فارسی را در آنجا دانست. رفیق شفیقم معتقد است یکی از دلایل جذابیت ادبیات روسی اتمسفر آنجاست، به گمانم همین حرف را درمورد جنوب هم میشود گفت، اتمسفر آنجا جان میدهد برای روایت، هشت سال جنگ تحمیلی که به تنهایی یک ژانر است، غیر از آن نفت و غارتش و نفوذ فرهنگ انگلیسی، دریا و سفر و ناخداها و افسانههایشان، باد سموم و آفتاب سوزان جنوب و خرافات و رسومی که با خود میآورد، همگی بسترهای بینظیری برای قصهپردازی هستند. مگر چند جا در مملکت داریم که هنوز بنشینند و برای اهل هوا مراسم زار بگیرند؟! و این آشنایی به همین جا ختم نخواهد شد، با نگاهی سرسری به لیست کتابهای در ردیف خواندن، آثار نویسندگان جنوبی دیگری هم هستند که بیصبرانه منتظر خواندنشان هستم، از جمله: مُنیرو روانیپور، صادق چوبک که باید تنگسیرش را دوباره بخوانم، بهرام حیدری، دیگر شاهکارهای احمد محمود و محمدرضا صفدری، اصغر عبداللهی و نسیم خاکسار و بسیاری دیگر که مطمئنم در آینده اضافه خواهند شد.
پ.ن: نمیدانم چرا افرادی تلاش دارند این شاهکار رو با فضای رمانهایی صادق هدایت مقایسه کنند، آن چیزی دیگر بود و این چیزی دیگر....more