این کتاب را هم با محفل رمان خوانی مان شروع کردم ولی عقب افتادم ولی دیروز توانستم تمامش کنم. من نحوه ساده روایت و گره زدن اول و آخر داستان را دوست داشتاین کتاب را هم با محفل رمان خوانی مان شروع کردم ولی عقب افتادم ولی دیروز توانستم تمامش کنم. من نحوه ساده روایت و گره زدن اول و آخر داستان را دوست داشتم. سبک نوشتن هم که ساده و خطی بود و به همین دلیل کتاب به آسانی خوانده می شد. آشنایی با نگاه مردمان آمریکا در آن برهه زمانی به موضوعاتی مثل مرد و زن و سیاه و سفید برایم جالب و جذاب بود. شخصیت های کتاب هم بنظرم بخوبی پرداخته شده بودند، برای هر یک توانسته بودم در ذهنم تصویری و مشخصه ای داشته باشم. ...more
من در کل کتاب رو دوست داشتم. توصیفات و استفاده از کلمات خیلی جاها جذبم کرد و گمانم باید از مترجم نیزمتشکر باشم . اولایل کتاب رو از نظر ادبی خیلی دوست من در کل کتاب رو دوست داشتم. توصیفات و استفاده از کلمات خیلی جاها جذبم کرد و گمانم باید از مترجم نیزمتشکر باشم . اولایل کتاب رو از نظر ادبی خیلی دوست تر داشتم. از نصفه که گذشت کمی حوصله سر بر شد ولی پایان کتاب رو نه از نظر ادبی بلکه از نظر نقد و سخره ای که به مسئله دین گرفت باز هم دوست داشتم. بنظرم کتاب خوبی بود برای نقبی زدن به زندگی مسیخ و برخی اعتقادات و اسامی که زیاد شنیده ایم. نویسنده بخوبی کتاب رو بصورت تاریخی پیش برده بعد در زمان مناسب ( به نظر من ) شروع کرده نظرات خودش نسبت به مسیح . ملکوت ، بهشت و هر چیزی مربوط به دین رو ارائه دادن.
پایان کتاب و جملات اخرش خیلی خوب بودن . اینکه عیسی دوست داشتنی نبود را هم موافقم که البته خب شاید واقعیت همین بوده دیگه . یهودا هم همان ارمان گرای جنگجوی درون همه ماست شاید که دوستش داریم من خیلی برداشت ارمان گرایی جوانانه از کتاب نکردم. بیشتر مانند یک داستان درباره جوانان ارمان گرا خواندمش و لذتی که بردم بیشتر بخاطر ادبیات و توصیفها و ایده خیلی خوب نویسنده بوده که موضوع را چطوری به چالش بکشد....more
خب جنگ و صلح را نمی شد که نخواند و باید می خواندمش. با گروه رمان خوانی مان همراه بودم و تجربه جالبی هم داشتیم چون شروع کردیم و کتاب را با کمک هم هم خوخب جنگ و صلح را نمی شد که نخواند و باید می خواندمش. با گروه رمان خوانی مان همراه بودم و تجربه جالبی هم داشتیم چون شروع کردیم و کتاب را با کمک هم هم خوانی کردیم و بصورت صوتی گوش دادیم. من عقب ماندم و خیلی دیرتر از بقیه کتاب را بصورت کامل گوش کردم. اگر ادبیات کلاسیک روس را دوست داشته باشید خب حتمن این رمان هم به دلتان خواهد چسبید. البته نه همه ش و بخصوص نه بخش آخرش و کلن آن جاهای موعظه مانندش. سیر معمول روایی داستان که حاصل زمان نوشتن آن است شاید برای برخی معمولی و کسالت بار بنظر آید ولی برای من همان نشانه های کوچکی که تولستوی جا به جا گذاشته بود که ذهن آدم را به عقب و جلو بفرستد جذاب بود. پرداخت شخصیت ها عالی ست که البته هنر و سبک روس ها این را می طلبد. نفس جنگ و سختی ها و گرفتاری هایش هم که دیگر برای کسانی مثل من که کمی تجربه ش کرده اند شاید هماره موضوعی جذاب باقی بماند. ...more
حب کتابی از داستایوفسکی، با همان ته مایه های واکاوانه روحی روانی شخصیت ها، بیان جذاب و به قدر کافی غافلگیر کننده من در کل خوشحال م که خواندمش. این نوشحب کتابی از داستایوفسکی، با همان ته مایه های واکاوانه روحی روانی شخصیت ها، بیان جذاب و به قدر کافی غافلگیر کننده من در کل خوشحال م که خواندمش. این نوشته رو هم برای سایت نوار نوشتم که اونجا منتشر نشد، اینجا میارمش :
آخرین فلورین روی "مانک"
کدامیک از ما وسوسه قمار ندارد؟ بانکِ قمارخانه را بکبار ببریم و باقی زندگی را عشق و حال کنیم. شاید هنوز داستان آن . قمارباز معروف شهرتان که همه دارائیش، حتی فرش زیرپایش، را در قمار باخت شما را میترساند، ولی بازی "رولت" شانسهای مختلف روی اعداد مختلف به شما میدهد، با کم شروع کنید.
داستایوفسکی مثل خیلیها اعتقاد داشت که زندگی خود، یک قمار است. اعتقادش را در "قمارباز" درقالب شخصیت معلمِ سرخانه ای در یک خانواده ثروتمند روسی پرورانده ست، مردی که کافیست پولی از خودش داشته باشد تا راهش به سوی قمارخانه کج شود . داستان را خود آقا معلم از نوشتههایش میخواند وهمه عناصرِ پنهانی یک خاندان کلاسیک متمول روسی را در خود دارد: آرزوی مرگِ مادربزرگ که بزرگ خاندان است برای رسیدن به میراتش، عشقهای ممنوعه، عشقهای مصلحتی، عشقهای زورکی، بدهیهای بزرگ و پنهانی، تجملات دروغین و بیفایده، دوئل و نفرت.
آقای معلم البته خودش هم عاشق است و به معنای واقعی برای عشقش هرکاری میکند، تنها چیزی که او را از عشقش ممکن است غافل کند قمار است. او قمار را خوب میشناسد و پای میز مخملی سبزرنگ، به قمارحتی بیش از عشق اعتقاد دارد .
این رمان نه چندان بلند، مانند دیگر رمانهای معروف داستایفسکی پر از پیچیدگیهای روانشناختی از روابط انسانبا خودش و با اطرافیانش است . اگر از داستایفسکی قبلن کتابی خوانده باشید نباید این شاهکاری که میگویند* تنها در 26 روز نوشته شده را از دست بدهید. اگر هنوز از داستایفسکی کتابی نخواندهاید این کتاب نه چندان بلند حتمن به شما انگیزه کافی خواهد داد که به زودی به شاهکارهای قطورتری مثل "جنایت و مکافات"، "برادران کامازوف"، "ابله" و .. بپردازید.
راستی یادتان نرود، سر میزی که بردید دوباره برنگردید. این از قوانین نانوشته قماراست وگرنه ممکنست هرچه بردهاید را براحتی ببازید.
"قبل از مرگ، خودت و دیگران را ببخش " نمی دونم چقدر به مرگ فکر می کنین، من زیاد فکر می کنم. اگه کم بهش فکر کردین گمونم بهتره که جدی تر بگیریدش. هر کسی ک"قبل از مرگ، خودت و دیگران را ببخش " نمی دونم چقدر به مرگ فکر می کنین، من زیاد فکر می کنم. اگه کم بهش فکر کردین گمونم بهتره که جدی تر بگیریدش. هر کسی که به مرگ فکر کرده باشه این کتاب رو در یکی دو روز خواهند خواند یا خواهد شنید. شاید یکی از سخت ترین و مهم ترین تجربه هر انسانی در کودکی اولین رویارویی با پدیده مرگ باشه، گمونم این کتاب حتی به والدین بچه ها هم آگاهی خواهد داد که این تجربه رو با بچه هاشون چطوری شریک بشن.گمونم همه ما یادمون هست که اولین بار کی مرگ رو فهمیدیم، البته که برای خیلی هامان اینقدر دردناک بوده که ناخودآگاهِ ما -برای فرار از رنج - سعی کرده از ذهن مون پاک ش کنه ولی بعیده بطور قطعی و همیشگی هیچ وقت موفق بشه. من، مثل خیلی از ضماها عصر بیشترِ روزهای هفته رو یا کلاس می رفتم یا جلسه داشتم . سه شنبه ها روزی بود که عصرهایم مال خودم بود. در یک برهه زندگی بیشتر سه شنبه هایم با دوستی گذشت که این کتاب را در یکی از همان سه شنبه ها ( البته یکی از آخرین هایش) به من هدیه داد. من و او همدیگه رو از دست دادیم. این کتاب علاوه بر مرگ، راویِ داستان از دست دادن ها و به دست آوردن های دوباره نیز هست، و یادمان باشد در زندگی ما هماره در حال از دست دادن و به دست آوردن هستیم . از خود مرگ جالبتر، پدیده مرگ آگاهانه ست . اینکه بدانی چند وقت دیگر می میری. چه خواهی کرد؟ یکی از بهترین کارهای ممکن در این کتاب تصویر شده، برگزار مجلس عزا در رثای متوفی با حضور متوفی. اینجوری هر چه بعدترها پس از مرگش، از او قرار است به خوبی یاد شود را در پیش رویش گفته و این شانس رو بهش میدن که حسابی از این جلسه لذت ببرد. این برای ما ایرانی ها حتی بیشتر می چسبد. ما که خودمان، خودمان را مرده پرست می دانیم شاید بتوانیم این تصویر را بشکنیم. سوال های مطرح شده در فصل "کلاس درس" را شجاعت می خواهد پاسخ دادن، ولی اگه با خودمان در آیینه شجاع باشیم می توانیم به خودمان شانس تغییر بزرگی بدهیم و برای من تاثیرگزارترین فصل، فصل "بخشش" بود، فصلی که با این جمله اول این نوشته شروع می شود. ...more
من اورلاندو رو در کل دوست نداشتم. ایمیل ها و اطلاعات دوستان رو خوندم، مطمئنم که کلی نکته و اشاره و رمز و راز بوده در پشت این رمان. توضیحاتی در خصوص زنمن اورلاندو رو در کل دوست نداشتم. ایمیل ها و اطلاعات دوستان رو خوندم، مطمئنم که کلی نکته و اشاره و رمز و راز بوده در پشت این رمان. توضیحاتی در خصوص زندگی شخصی ولف هم خیلی کمک کننده بود تا برخی جاهای کتاب رو بهتر متوجه بشم. الان برای ا��ن سیر مرد بودن و زن شدن و مادر شدن معنا داره و راستش زیباست. طنر کتاب رو هم یه وقتهایی دوست داشتم، همونجوری که رویا گفته بود ولی نه چندان. متن برایم سخت پیش رفت، تقریبن مطمئنم که بخش زیادی از این حس به ترجمه بر می گرده، من ترجمه آقای نادری رو خوندم. یه مدت اول کتاب ترجمه خانم قوجلو رو هم خودم ولی مقایسه شخصی م به این نتیجه رسید که کار نادری بهتره ولی هیچ کدوم متاسفانه روح کتاب رونتونسته بودن منتقل کنن. این برای من حسیه، ولی بنظرم وولف ( با این پیشنیه زندگی شخصی که خوندم ) همه این چهارچوب رو ساخته که یه حسی رو منتقل کنه. ترجمه فارسی موجود نتونست این کار رو برای من انجام بده و صد حیف. من سخثیت پردازی رو دوست داشتم و شخصیت ها رو خوب می فهمیدم و تصویر می کردم تو ذهنم، بنظر نقطه قوت کتاب بود. ساختار تاریخی که برای بیان کتاب انتخاب شده بود به من نچسبید. بر خلاف گورستان پراگ که هنوز دارم میخونمش :). اونجا اصل روایت تاریخه به یه نحوی و داستان در اون خدمت، اینجا تکلیف این قصه معلوم نیست. و بنظرم نویسنده اصلن هدف غایی ش نشون دادن اتفاقات تاریخی انگلیسی نبوده، حالا این قالب چرا انتخاب شده؟ جوابی ندارم. جمله ها طولانی و نامفهموم بودند برای من، بجز اواسط کتاب که جذاب شد و اون آخرهای کتاب که اورلاندو مادر می شود، پسری می زاید و کتابش را شاید. راستی من این وفاداری به کتاب و ادبیات را دوست داشتم در طول کتاب....more
کتاب از لحاظ داستانی کتاب قوی نبود ولی از لحاظ حسی خیلی به دل من نشست. سبک خاص نوشتاری چوبک و استفاده از کلمات و لحنی که وادارت می کرد آن را همانطور "جکتاب از لحاظ داستانی کتاب قوی نبود ولی از لحاظ حسی خیلی به دل من نشست. سبک خاص نوشتاری چوبک و استفاده از کلمات و لحنی که وادارت می کرد آن را همانطور "جنوبی" بخوانی برایم دل چست بود. شاهکارش شاید توصیفاتش بود، من خیلی خوب می توانستم تصاویر را پس پرده چشمانم در حین خواندن کتاب ببینم. معترفم که خیلی دوست داشتم آخر کتاب شیرمحمد زنده بمونه، این کاملن حس م بود و خب خیلی خوب میدونم که پایان کتاب خیلی پایان کلیشه ای و ضعیفی بود. البته که شاید در مقام کلیشه ای بهترین بود، اینکه باپای خود به قریه برگردد و بعد روی حمایت تنگسیرها حساب کند. اصلن تنگسیرها و عکس العمل آنها برای من جذاب ترین بخش کتاب بودند، وقتی که آرام و بی صدا توصیف می شدند و من حس نگاههای عمیق و قوی شان را می فهمیدم. دلم حتی برای دو گماشته حکومتی سوخت و هیچ گاه دوست ندارم جای آنها باشم. بنظرم شناخت چوبک از خلق و خوی آنها کامل بوده، این سکوت و آرامششان که خود نشانه قدرتشان است بخوبی توصیف شده بود. و هردوجایی که راوی از دانای کل به اول شخص تغییر کرده بود بنظرم یک ادای دین بود از سمت چوبک به خاطره ای واقعی. به دل من خیلی نشست و حتی شاید کمک کرد که داستان واقعی تر بنظر برسد.
من داستان رو بیشتر اسطوره می دونم .چیزی که دوست داریم باشد ولی خب از تاریخ و جغرافیا و ادبیات و هنر خالی نیست. همان نوشتار ویژه می تواند یادگاری تاریخی از لهجه و روش زندگی جنوبی باشد .
من گاو و توصیفاتش رو دوست داشتم. کلن گفتگوهای محمد با حیوون ها رو خیلی دوست داشتم و بنظرم خیلی واقعیت انسانی آدم ها رو نشون میداد. شهرو رو دوست داشتم و خب موافقم که نماینده یک تیپ خاص بود ولی نشونه هایی رو به ما میده از زنان جنوب، همون مطیع بودن ولی بهرحال همراه بودن در ارزش ها، یعنی موافق کار محمد بود. نوع برخورد و گفتمانش با تفنگچی ها خیلی با اطمینان و محکم بود. اون بحث های احساسی راجع به نگاهش به مردش که امید همه ده بود و اینها و دوست داشتن و بوی اون و اینها. بنظرم خوب توصیف شده بودند. کلن بحث رمضان سوتی بود، ماه کامل یعنی نیمه ماه قمری، نمیشده ماه رمضان تموم شده باشه مگه اینکه با قوانین اسلامی بگیم که بخاطر سفر کردن محمد روزه نبوده و خب ارمنی ها هم روزه نبودن و اینها. بهرحال سوتی بدی بود بنظر منم...more
سال 88 تصمیم به هم خوانی شاهنامه گرفتیم. همان اوایل و بعد از خوندن چند داستان به این نتیجه رسیدیم که تصحیح دکتر خالقی بهترین ویرایش است و این عقیده کاسال 88 تصمیم به هم خوانی شاهنامه گرفتیم. همان اوایل و بعد از خوندن چند داستان به این نتیجه رسیدیم که تصحیح دکتر خالقی بهترین ویرایش است و این عقیده کاملن در مقایسه با نسخه های موجودو مخصوصن مسکو که چند تن از دوستان در جلسات با خود داشتند به همه مان ثابت شد. یکی از دلایل الفت زیاد من با شاهنامه نوع ویزایش دکتر خالقی و این دوره هشت جلدی بود که باعث شده از همان سال تا کنون شاهنامه همواره یکی از کتابهایی باشد که من در حال خواندنش هستم. این دوره را من دیر اضافه کردم به لیست کتابهام و اگر میخواهید الان شاهنامه رو شروع کنین بدانید که دوره جدید ویراش دکتر خالقی در سال 94 توسط انتشارات سخن چاپ شده است. البته این دوره هشت جلدی برای تحقیق عالی ست چون تمام کلماتی که دکتر خالقی بعنوان پیرایش نهایی برگزیده، در زیر هر صفحه لیست شده که در تمامی نسخه های معتبر ( بیش از 15 نسخه) چه آمده بوده است. همچنین تمام بیت های افزوده نیز بصورت پانویس آورده شده است....more
همراه با گروه محفل زمان خوانی کتاب رو خوندیم. این هم خوانی حسن بزرگش این بود که دوستان (الته معمولن تنها یکی از آنان)راجع به هر اتفاق، نقاشی، اپرا و مهمراه با گروه محفل زمان خوانی کتاب رو خوندیم. این هم خوانی حسن بزرگش این بود که دوستان (الته معمولن تنها یکی از آنان)راجع به هر اتفاق، نقاشی، اپرا و موضوعی که در کتاب ازش حرف زده شده بود، ایمیل بهمراه عکس و اطلاعات دیگر می فرستاد و این به فهمیدن داستان وفضای آن بسیار کمک می کرد. این ترجمه در ایران اجازه چاپ نیافته و متنی که در اینترنت یافته شد خب بدون سانسور و بریدگی بود. با تشکر از آقای مترجم عزیز که این امکان رو فراهم کرده بود با اضافه کردن دوباره تکه های بریده شده ولی در مقایصه با متن چاپ شده در ایران که من صفحات کمی رو خوندم، فکر می کنم که خیلی روان ترجمه نشده بود. من ولی انتخابم این ترجمه بود چون فکر سانسور و بریدگی خیلی آزارم می داد. قصه اولش خیلی خوب شروع میشه، وسط هاش شاید اوجش باشه و آخرهاش رو من خیلی دوست نداشتم. البته که توضحیاتی که جناب اشمیت آخر کتاب می ده خیلی جالبه ولی اینقدر دور شدن شخصیت ها از هم وقتی که پایه ابتدایی مشابه داشتند و بعد عقب و جلو افتادن تاریخی شان آن آخر خیلی بهم نچسبید. البته که ایده کار بسیار بسیار عالی بود و خوب هم درآمده بود.مثل همان کتاب قبلی، که بهمان نشان دهد که هیتلرها مثل ما بودندو هستند و ما بالقوه می توانیم یکی از آنها شویم. توی کتابها پیش می اید که بخشی، فصلی یا جمله ای را بخوانی و بعد کتاب را ببندی و ساعت ها فکر کنی. این را دوست میدارم و کتابهایی که از این وقفه ها برایم به ارمغان بیارند را دوست تر دارم. این کتاب متاسفانه این جور کتابی نبود و ساده وروان خوانده می شد ولی بی بهره هم نبود. برای من اوج کتاب نامه آدولف - ه در بستر مرگ به دوستانش بود. پر از حس و واقعی حتی پس از ترجمه ...more
خب این یادداشتهارا یک بار خوانده م و هنوز هم هر هفته دارم میخوانمشان. باید مقایسه چندتا تصحیح های شاهنامه امکان پذیر باشد تا بتوانی ارزش زحمات دکتر خاخب این یادداشتهارا یک بار خوانده م و هنوز هم هر هفته دارم میخوانمشان. باید مقایسه چندتا تصحیح های شاهنامه امکان پذیر باشد تا بتوانی ارزش زحمات دکتر خالقی مطلق را بخوبی حس کن و من این شانس را داشتم. بدون این یادداشتها شاید بخش بزرگی از ظرافت و زیبایی کار فردوسی ر�� درک نمی کردم ...more
من در کل کتاب رو دوست داشتم، یه بخش مهمی از این دوست داشتن به همذات پنداری بسیار نزدیک و عجیب بین سرنوشت انقلاب دو کشور مربوط می شد. قصه مردانی که یا من در کل کتاب رو دوست داشتم، یه بخش مهمی از این دوست داشتن به همذات پنداری بسیار نزدیک و عجیب بین سرنوشت انقلاب دو کشور مربوط می شد. قصه مردانی که یا از انقلاب بریدند، یا بریده شدند یا به امتیازات بیشتر اقتصادی ش تن دادند و پست گرفتند. کل این قصه، قصه غمگینی ست بخصوص برای ما که بخوبی می فهمیمش. با این توضیحات قصه برای من جذاب بود، البته بیشتر بعد اجتماعی سیاسی ش نه عشقی ش. قصه عشقی ش خیلی خاص نبود، شاید خیلی معمولی با حسادت های معمول این گونه قصه ها. فقط نکته ای که در ذهن من مانده این بود که چطور خالد ازدواج حیات با سی.... را خیلی عجیب غریب می دانست ولی با خودش نه، بنظر من و بر اساس قصه ازدواج حیات با او باید بیشتر منشا سوال و تعجب می بود. همینجا تا یادم نرفته و بخاطر شباهات داستان زندگی نویسنده کتاب با حیات، کسی می داند که نویسنده کتاب وقتی ازدواج کرده، همسرش چند ساله بوده؟ و اصولن چطور آدمی بوده؟ گفتم شاید آن هم قصه واقعی داشته باشد.
خط داستان و نثر داستان آنجاهایی که گفتگو بود و داستان پیش می رفت را دوست داشتم، جداب بود و کشش داشت. واگویه های شخصی خالد خوب در نیامده بودند، تکراری و کش دار، بدون حس واقعی از نظر من. شاید بخاطر اینکه نویسنده زن خواسته از درون یک مرد به معشوق بنگرد این جور بود، نمی دانم ولی واگویه ها کلن بخش هایی از کتاب بود که حوصله م را کم و بیش سر می برد. احساسات کتاب هم خیلی در نهایت تفسیر می شد، راستش بنظرم نویسنده زن خیلی نتوانسته بود از احساسات مردانه خوب بنویسید. حتی آن بخش های جسمانی ش، خیلی توی ذوق زن و مصنوعی بود. چندباری توی ذهنم با لولیتا مقایسه ش کردم و دیدم که توصیفات لولیتا چقدر بهتر بوده بنظرم. قصه حسادت های مردانه و از خود گذشتگی های مسخره عشقی هم به نوبه خودش جالب بود، قصه خالد و زیاد. گمانم این حس ها بیشتر در شرق اتفاق افتد، این تنها یک گمان و حس است البته. و آن قسمت های آخر کتاب بخاطر توصیف وضعیت اجتماعی سیاسی، هم جذاب بود هم دردناگ، بخصوص آنجایی که برادر خالد از روزگار و روزمرگی و شرایط کشور می گوید بسیار دلگیر کننده بود. نکته آخر هم که بنظرم رسید این بود که خالد بدنبال یک آغوش دوباره گرم مادر بود، فقدان مادر باعث همه داستانهای زندگی ش شده بود و نقش مادرگونه حیات و شهرش خیلی واضع بود. بهرحال انگاری انسان را پناه آرامی باید در هر حال، مادری، معشوقی، همسری، شهریَ، کشوری......more
کتاب از اون کتابهایی نیست که متن تو رو درگیر کنه، برعکس خیلی خوب و روان جلو میره و خوندنش آسونه ولی واقعیت ها و قصه های پشت متن ساده ست که آدم رو به فکتاب از اون کتابهایی نیست که متن تو رو درگیر کنه، برعکس خیلی خوب و روان جلو میره و خوندنش آسونه ولی واقعیت ها و قصه های پشت متن ساده ست که آدم رو به فکر وامیداره. موضوع قصه معلومه و خیلی جاها تو از خودت سوال می کنی که آین آدم، یکی بوده مثل خود ما، معمولی و شاید از یه منظرهایی خیلی هم مقیدتر بوده به قوانین . مثل اون بخش کار در کارخانه و اونجایی که حاضر به همکاری بخاطر خودش نمیشه تا زودتر آزاد بشه . اینجاست که آدم به خودش میگه چقدر سخته در شرایط بودن و فهمیدن اینکه چی ممکنه درست باشه. و من باز به یاد اون بیت سعدی می افتم که : کجا خود شکر این نعمت گزارم / که زور مردم آزاری ندارم که اگه در موقعیت قرار بگیریم ممکنه اون بخش اهریمنی همه مون کارهایی بکنه که باورش بعدها برای آدمهایی که سرگذشتمون رو می خونن سخت باشه ...more
سفرنامه رو با دوستان گروه پارسی خوانی مان خواندیم. نثری خوب از حدود قرن چهار و پنج که علاوه بر نثر زیبا، توصیفاتی از شهرهایی داشت که می توانستی با امرسفرنامه رو با دوستان گروه پارسی خوانی مان خواندیم. نثری خوب از حدود قرن چهار و پنج که علاوه بر نثر زیبا، توصیفاتی از شهرهایی داشت که می توانستی با امروزشان مقایسه کنی و لذت ببری.من دوستش داشتم، نثر آنچنان سخت نبود و راحت خوانده می شد. توضیحات بسیار خوبی هم داشت و این خواندش را آسان تر هم می کرد. ...more
کتاب رو با محفل زمان خوانی خوندم، البته که عقب تر از برنامه. اوایل کتاب سخت جلو می رود و شاید آنطور که باید و شاید انسجام بین روایات موازی به چسم نمی کتاب رو با محفل زمان خوانی خوندم، البته که عقب تر از برنامه. اوایل کتاب سخت جلو می رود و شاید آنطور که باید و شاید انسجام بین روایات موازی به چسم نمی خورد. نیمه دوم کتاب قصه ها بهم بافته تر شده و همه چیز جذاب تر می شود. با توصحیات دوستان در گروهمون خیلی از نکات، نمادها و اشاره های فلسفی و روانشناسی رو فهمیدم. کتاب قرار بود بعد روانشناختانه داشته باشه ولی برای من جز همون رسیدن به صمیمیت با فرد دیگری و بعد رسیدن به واقعیت خود آدمی تنها نکته ای بود که بو و مزه روانکاوانه داشت و خب صدالبته که نکته بسیار مهمی بود و هست. اونجوری که فهمیدم متاسفانه ترجمه کتاب خیلی خوب نبوده و بخش های بی علت حذف شده زیاد داره. علی رغم این حذفیات کتاب روان پیش میره ( نیمه دوم ) و خب پر از نکته و نماد هم هست. آخرش هم برای خودش جذابیت خاصی داشت. کتابی که شاید بتواند نوع نگاه ما به آدم ها رو نه تنها تغییر بده بلکه تغییر مثبت بده و بهتر کنه. از قضاوت های کلیشه ای کم کنه و به احتمال های باورنکردنی و دلچسب اضافه کنه...more