خیلی دوستش داشتم. همزمان برام هم شیرین و دوستداشتنی بود و هم تلخ... یک داستان رئالیست از دوران پیری. مرحلهای از زندگی که فقط اگر خوششانس باشیم تجربخیلی دوستش داشتم. همزمان برام هم شیرین و دوستداشتنی بود و هم تلخ... یک داستان رئالیست از دوران پیری. مرحلهای از زندگی که فقط اگر خوششانس باشیم تجربه میکنیم اما از طرف دیگه تجربه شیرینی نیست. از دست اطرافیان خانم پالفری خشمگینم. از دست تمام دختران و پسران و نوهها عصبانیم. همه میدونیم روزی که عزیزان سالمندمون بمیرن غمگین میشیم، خاطرات شیرینمون رو یادآوری میکنیم و بعد افسوس میخوریم و خودمون رو ملامت میکنیم که چرا بیشتر عشق نورزیدم و خاطرات بیشتری نساختم؟" بعدشم خودمون رو با بهانهی "درگیری و مشکلات زندگی" قانع میکنیم. خودم اصلا حق دارم که عصبانی باشم؟ من جای اون آدمها بودم بهتر رفتار میکردم؟ الان توی زندگیم کمکاری نمیکنم؟ ذهنم رو واقعا درگیر سوالاتی کرد که بیتعارف بگم، دوست نداشتم از خودم بپرسم....
فقط پیری و مرگ موضوع داستان نیست. عشق هم موضوعی دردناک و شیرینه که در داستان دیده میشه. در اکثر رمانها و اشعار در وصف "رسیدن به عشق و معشوق" میخونیم. کمتر کسی به "بعد از عشق" پرداخته. اینکه دو عاشق همزمان و در آغوش هم بمیرند شاید زیادی شاعرانه باشه. حقیقت ماجرا اینکه روزی یکی تورو زودتر ترک میکنه. و تو هیچ انتخاب و راهی جز ادامه دادن نداری. زندگی بعد از عشق و زندگی عاشقانهی همراه فراز و نشیب، چجوریه؟
هروقت نرگس ببینم به یادت میوفتم خانم پالفری عزیز...more
فکر میکردم کتابی فقط درمورد فمنیست اونم به شکل افراطی هستش ولی منو به شکل مثبتی سوپرایز کرد. مسلما حقوق زفعلا حرف زیادی ندارم، فقط اینکه برید بخونیدش!
فکر میکردم کتابی فقط درمورد فمنیست اونم به شکل افراطی هستش ولی منو به شکل مثبتی سوپرایز کرد. مسلما حقوق زنان از موضوعات اصلی کتابه ولی موضوعات تاریخی و اجتماعی و فلسفه عشق هم از مباحث اصلی کتابه. برای من که خیلی دلنشین و تفکر برانگیز بود...more
با اینکه از ریویوهای طولانی خوشم نمیاد ولی حس میکنم اگه درمورد تجربهام از این کتاب نگم خفه میشم! این کتاب یک شاهکار هستش و لا غیر! داستان مبنی بر موضوبا اینکه از ریویوهای طولانی خوشم نمیاد ولی حس میکنم اگه درمورد تجربهام از این کتاب نگم خفه میشم! این کتاب یک شاهکار هستش و لا غیر! داستان مبنی بر موضوعات روانشناسی و فلسفی هستش. درمورد تاریخ چیزی ننوشته ولی در حین خواندن میتوان تاریخ و سیاست حاکم بر فضا رو زنده احساس کرد. انتظار میره که مباحث فلسفی و روانکاوی در کتابها حوصله سر بر باشن ولی اینجا قضیه فرق میکنه! هرجمله بین نیچه و برویر تامل برانگیز و لذت بخشه. راز یوزف تمام مدت روی سینهام سنگینی میکرد و هروقت نیچه درمورد "خیانت" صحبتی میکرد استرس و عذاب وجدان میگرفتم! وقتی هم که نیچه سفرهی دلش رو باز کرد واقعا غم عالم رو حس میکردم و نفسم بند میومد.
چقدر سخته که حس کنی به هیچکس و هیچکجا متعلق نیستی. جایی نباشه که خودت رو شهروند آنجا بدانی. خونهای برای خودت نداشته باشی. هیچکس نگران بازگشتت نباشه. کسی از علایقت خبر نداشته باشه. نه معشوقی نه خانوادهای نه گروهی نه همکاری و نه دوستی . مطمئن باشی که مرگت در تنهایی خواهد بود و فقط باید امیدوار باشی که شاید بوی تعفن جسدت کسی رو به سراغت بیاره. برای تنهایی نیچه بغضم گرفت. آدمیزاد باید خودش رو متعلق به جایی کنه وگرنه کمرش خم میشه.
~کتاب نشون داد که گاهی شیفته و وابستهی توهم شدهایم .باید گاهی از خودمون دور بشیم و زندگیمون رو نگاه کنیم. آیا واقعا عاشق شخصی شدهایم و یا صرفا عاشق اشتیاق هستیم؟صرفا عاشق عاشق شدن هستیم؟
~بحث دیگر، شاید اطرافیان، شما رو به افسار نبندند که مسیری رو پیش بگیرید ولی وقتی خودت برای خودت آرزو یا انتخابی نداشته باشی توی مسیری از زندگی قرار میگیری که اطرافیانت برات انتخاب کردن. و یه روزی که ۴۰ ساله شدی برمیگردی عقب رو نگاه میکنی و میبینی هیچکدوم از اتفاقات زندگیت به انتخاب خودت نبودن و صرفا تو اون مسیر بودی و رفتی. حالا شاید این آینده مایهی خرسندیت باشه شاید هم نه. اما خب اگه انتخاب خودت باشه شکایتت هم کمتر میشه. این کتاب باعث شد کاری که مدتها بود جسارت و جرئتش رو نداشتم انجام بدم....هنوز که هنوزه وحشت تغییر رو دارم.مطمئنم که قراره از طرف خیلیها مورد سرزنش و قضاوت قرار بگیرم اما دلم میخواد همین الان انجامش بدم.هرچقدرم که کسی بخواد سرزنشم کنه مهم نیست.این انتخابیه که میخوام برای زندگیم انجام بدم و اگه انجامش ندم مدیون خودم در بیست سال دیگه میشم. چقدر هیجان انگیزه که یک کتاب بهت انگیزه و شجاعت بده.
بعضی از جملات نیچه آخر کتاب برام خیلی معنادارتر از قبل شدند "بشو آنکه هستی" "باید از خود فاصله گرفتن و به خود نگریستن آموخت" "خوب زندگی کردن یعنی ابتدا آنچه را که ضروریست اراده کنی و سپس آنچه را که اراده کردهای دوست بداری."