اثری تازه و اعجابانگیز از ابوالفضل زرویی نصرآباد با نام خاطرات حضرت استادی سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی. اثری طنز در بابا اندیشه و فکر و سیاست و هر آنچه که زرویی در خلال سالهای زندگی خود دستمایهای برای نگاه طنزآمیز به آن یافته است. زرویی در این اثر دست به خلق دو شخصیت خیالی با عناوین حسنعلی خان مستوفی و میرزا حسین پیشکار زده است، که یکی به تقریر و بازگویی خاطرات دیگری مشغول است و جالب اینجاست که هر دو نیز از اساس وجود خارجی ندارند. هنر زرویی در این اثر را میشود در ابعاد مختلفی جستجو کرد. از سویی او در این اثر به روایت و زبانی کلاسیک – به سبک ادبیات دوران قاجار – برای بیان خاطرات حسنعلی خان دست زده است. روایتی که میشود رد پای آن را در آثار متفاوت و بکری همچون روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه جست و البته زرویی با زیرکی تمام با حفظ ساختار زبانی این خاطرات در این سبک روایی؛ از برخی عبارت و اصطلاحات قدیمی و ناملموس قجری آن را پرهیز کرده و با عبارات و اصطلاحات رایج که به حد لزوم به آن افزوده شده است به این متن نمک و جذابیت زیادی بخشیده است. نکته جذاب دیگر این طنز را میتوان در نمایش استادانه طنز تلخ در آن جست. هر چند که حسنعلی خان و کاریزمای اعجاببرانگیز شخصیت او که توسط زرویی در این متن آورده شده، در این کتاب به راحتی خواننده را راضی میکند؛ اما هنر زرویی در واقع ترسیم واقعیتهایی دراماتیک و تلخ از رفتارهای سیاسی و اجتماعی ایرانیان در طول سالهای متمادی است که او با وارونه جلوه دادنش گویی سعی داشته به آن طعنه بزند. ماجرای دعوت و خاکساری رضا شاه پهلوی از حسنعلی خان برای شرکت در مراسم تاجگذاری وی و نیز مقدمه خودنوشت این ��تاب که در آن شرح توصیفات شخصیتهای مختلف سیاسی از این چهره است؛ میتواند گواهی بر این حقیقت باشد که زرویی در این کتاب حقیقت شخصیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران را در طول تقریبی یک صده، به زیر ذره بین خود برده است. خاطرات حضرت استادی سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی از سوی دیگر و فراتر از این مباحث عرصهای برای نمایش اطلاعات و نگاه جامع نویسندهاش در ورود به لایههای زیستی اجتماع پیرامون خودش نیز هست. زرویی در این کتاب و در قالب روایت طنز خود از خاطرات حسنعلی خان به تمامی گونهها و تیپهای اجتماعی و پدیدههای فرهنگی پیرامونش به فراخور موضوع سرک کشیده و با بیانی جامع از نوع نگاه ایرانیان به آن شخص یا پدیده با زیرکی پرده برداشته است. حضور و دیدار با چارلی چاپلین، هیتلر، آندره مالرو, برشت و صادق هدایت و نیز شرح موضوعاتی مانند نحوه ورود موسیقی به ایران و یا بررسی بنیان فرهنگستان در ایران، مصداقی قابل توجه بر این مدعی است. با این همه، نکتهای که این اثر زرویی را بسیار قابل تامل کرده است، خود او به زیرکی در مقدمهاش بر این کتاب درج کرده است. این کتاب اثری است که در روزگار دوری زرویی از طنز پردازی نگاشته شده، دورانی که گویا نگاه عامه اجتماع به وی در قالب یک هنرمند طناز دیگر برای او چنان اعتبار و ارزشی ندارد؛ و شاید بر همین اعتبار بتوان این خاطرات خود ساخته را سیر دگردیسی ذهنی او نیز به شمار آورد.
ابوالفضل زرویی نصرآباد؛ شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز متولد ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۸ تهران کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی آغاز به کار مطبوعاتی و فرهنگی از سال ۱۳۶۸ این طنزپرداز بزرگ ایرانی، دهم آذر ۱۳۹۷ دارفانی را وداع گفت.
همکاری با نشریات: گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس، تماشاگران و…
(توضیح: نامبرده، پای بعضی نوشتههایش در همشهری از اثر انگشت نیز استفاده کرده است.)
آثار منتشر شده: تذکرة المقامات افسانههای امروزی وقایع نامه طنز ایران (کار مشترک او و خانم فریبا فرشادمهر) کتاب گویای با معرفتهای عالم (اولین آلبوم صوتی شعر طنز) رفوزهها (مجموعه شعر طنز) حدیث قند (مجموعه مقالات طنزپژوهی) غلاغه به خونه ش نرسید (مجموعه افسانههای طنزآمیز) «ماه به روایت آه» رمانی براساس زندگی حضرت ابوالفضل (ع)
آثار در دست چاپ: خاطرات سر پروفسور حسنعلی خان مستوفی
کتاب مستطاب خر پژوهی
مشاغل: - معاون سردبیر و عضو هیأت تحریریه هفته نامهٔ گل آقا از بدو انتشار (۱۳۶۹) -سردبیر ماهنامهٔ گل آقا از بدو انتشار به مدت یک سال (۷۱-۱۳۷۰) -دبیر اجرایی سالنامه گل آقا (۷۶-۱۳۷۳) -دبیر سرویس طنز روزنامهٔ همشهری از بدو انتشار به مدت یک سال (۷۲-۱۳۷۱) -پایه گذار و مدیر دفتر طنز حوزه هنری (۱۳۷۸ تا۱۳۸۳) -همکاری با سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران (از سال ۱۳۸۰) -تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی (از سال ۱۳۸۵)
سایر فعالیت ها: -بنیان گذار نخستین شب شعر طنز در ایران با عنوان «در حلقه رندان» (۱۳۸۰) -بنیان گذار و دبیر نخستین جشنوارهٔ طنز دانشجویان سراسر کشور (۱۳۷۹) -بنیان گذار نخستین شب نثر طنز ایران «شب خلوت» (۱۳۸۱) -بنیان گذار و دبیر نخستین جشنوارهٔ بین المللی طنز ایران (۱۳۸۲) -طراحی و افتتاح شبهای شعر طنز در بیش از ۱۰ استان کشور -داوری ادوار مختلف جشنوارههای مطبوعات، جشنوارههای متعدد دانشجویی و عضویت در شورای برنامه ریزی و داوری جشنوارههای طنز تهران، شعر محلی و طنز کرمان و… -برگزاری کارگاهها و سمینارهای متعدد در دانشگاههای سراسر کشور و ایراد سخنرانی در مراکز فرهنگی و هنری با موضوعات گوناگون و مرتبط با طنز. -برگزاری نشستهای تخصصی بازخوانی متون کلاسیک طنز در کانون ادبیات ایران (از آغاز سال ۱۳۸۸) -برندهٔ لوح افتخار و سرو بلورین نخستین جشنواره شعر فجر به عنوان برترین شاعر طنزسرای پس از انقلاب اسلامی (این سرو بلورین در مراسم سالگرد در گذشت زنده یاد کیومرث صابری فومنی(گل آقا) به نشان قدردانی تقدیم مزار این بزرگمرد گردید) -دریافت لوح تقدیر و سرو بلورین از سومین جشنواره شعر فجر (سی امین سالگرد پیروزی انقلاب) در رشته شعر طنز. -طراحی و نگارش برنامههای متعدد رادیویی و تلویزیونی (از سال ۱۳۷۷)
Abolfazl Zarooee Nasrabad Born on 1968, he wrote satires under the pseudonym of Molla Nasreddin, Choghondar Mirza, Naneh Qamar and Kolsoom Naneh.
He worked as a satirist for Gol-Aqa (Flower-Man) weekly news magazine and also wrote many books including Today's Myths, Losers, The Gist: Collection of Satirical Poetries and This Fishy Man.
تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و یکم ماه می سال 2014 میلادی
عنوان: خاطرات حسنعلی خان مستوفی؛ تقریر: حسنعلی خان مستوفی؛ تحریر میرزا حسین پیشکار؛ نقطه گذاری و القای پانکچواسیون ابوالفضل زرویی نصرآباد؛ مشخصات نشر تهران کتاب نیستان، 1392، در 224ص، مصور، شابک: 9789643377601؛ موضوع خاطرات حضرت استادی سر پروفسور حسنعلی خان مستوفی از نویسندگان ایرانی - سده 21م
اثری از روانشاد جناب آقای «ابوالفضل زرویی نصرآباد»، با عنوان «خاطرات حضرت استادی سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» است؛ اثری طنز در باب اندیشه و فکر و سیاست و هر آنچه که روانشاد «زرویی» در خلال سالهای زندگی خود دستمایه ای برای نگاه طنزآمیز به آن یافته است؛
ایشان در مقدمه ی کتاب نوشته بودند: این کتاب اثری است که در روزگار دوری «زرویی» از طنز پردازی نگاشته شده، دورانی که گویا نگاه عامه اجتماع به وی، در قالب یک هنرمند طناز، دیگر برای او چنان اعتبار و ارزشی ندارد؛ و شاید بر همین اعتبار بتوان این خاطرات خود ساخته را سیر دگردیسی ذهنی او نیز به شمار آورد؛ پایان نقل
نقل نمونه متن: «اردیبهشت ماه امسال (سال 1379ه.ش) که دوست عزیزم سیدعلی میرفتاح از من خواست، تا صفحه ی طنزی برای (مهر) دوره جدید تدارک ببینم، به لطایف الحیل زیر بار نرفتم؛ این شانه خالی کردن دلایلی متعددی داشت؛ یکی اینکه در خود هیچ میلی به طنزنویسی احساس نمیکردم؛ خسته شدن حق طبیعی انسان است؛ از طنز و طنزپردازی خسته ام؛ شاید عزیزی بگوید طنز نوشتن که خستگی ندارد؛ مگر کسی از خندیدن و خنداندن خسته میشود؟...؛ در پاسخ به این سئوال، ناچارم مثال بزنم: ببینید وقت�� سر ظهر یا تنگ غروب، خسته و گرسنه به خانه برمیگردید، اگر احتمالاً از کنار یک رستوران عبور کنید، بوی خوش چلوکباب، مست و مدهوشتان میکند؛ چه بسا در دل با خود میگویید خوش به حال کارگران این چلوکبابیها، سر و کارشان با چه چیز نازنینی است! صبح کباب، ظهر کباب، شب کباب...! اگر پای درد دل کارگران چلوکبابی بنشینید، حتماً به شما خواهند گفت که چقدر از کباب خسته شده اند؛ حتی بوی کباب آزارشان میدهد؛ نفرمایید (خوشی زیر دلشان زده) نخیر، واقعاً تکرار ملال آور است، و چقدر سخت است که آدم از چیزهای نازنینی مثل طنز یا چلوکباب خسته شود؛ پس این از دلیل اول؛ دلیل دوم آنکه این بنده از چند ماه پیش از این، مشغول مطالعه و ویرایش دست نوشته های ارزشمند حضرت استاد حسنعلی خان مستوفی بودم؛ شیرینی و جذابیت این اثر به حدی بود که ترجیح میدادم وقت خود را صرف تکمیل و آماده سازی این کتاب ارزشمند کنم؛ استاد حسنعلی خان مستوفی، برای کارگزاران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرزوبوم، نام و چهره ای شناخته شده اند، و به جرات میتوان گفت که در صد سال گذشته، ایشان بیشترین تاثیر را در روند تحولات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران داشته اند؛ نثر موجز و بیان صادقانه ایشان در نگارش خاطرات، به قدری جذاب و گیراست که خواننده ی اثر را دچار شگفتی میکند؛ این بزرگمرد که در حال حاضر در یکی از روستا - شهرکهای غرب تهران، گوشه عزلت اختیار کرده، و کمتر کسی را به حضور میپذیرد، گنجینه ی اسرار و تجارب سده گذشته است؛ خدا میداند چه مایه خون دل خوردم، تا دستم به دامان این بزرگوار رسید، و چه اندازه همت و پایمردی به خرج دادم، تا ایشان را راضی به انتشار خاطراتشان کردم؛ خدای ناکرده قصد منت گذاری یا فخر فروشی ندارم؛ خوانندگان فهیم و صاحب نظر پس از مطالعه این نوشته ها حتماً اذعان خواهند داشت که بنده برای دستیابی به این خاطرات و تدوین و ویرایش آن، متحمل چه مشقاتی شده ام؛ و ...»؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 11/04/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
نمره من مقداری کمتر از 3 من قلم مرحوم زرویی رو دوست دارم. خیلی بیشتر از خیلیای دیگه. این کتاب رو هم دوست داشتم،البته که اطناب هم داشت، ولی در کل بد نبود. ایده کتاب خیلی خوب بود، نثر جناب زرویی هم که دلنشین و بعضی از قسمت ها واقعا خنده دار. البته خب فکر کنم اگه کسی از این سبک طنز خوشش نیاد، لذت نمی بره از کتاب. هایدگر، اگزوپری، پیکاسو و چندتای دیگه خیلی بامزه بودن. متاسفانه کتاب از یه جایی به بعد افت محسوسی پیدا می کنه و ای کاش به جای اون قسمت ها مطالب و واقعه های تاریخی و اشخاص معروف دیگری جایگزین میشد. ضمنا یه اندک چیزهایی هم از تاریخ یاد گرفتیم. خلاصه اینکه ما هم مشعوف شدیم از خواندن خاطرات سر حسنعلی خان مستوفی. به قول کتاب کیست که در صحت این تقریرات شک به دل راه دهد. :)
شنیده ام برای بنده تابلو کشیده ای چه زحمتی جناب پابلو کشیده ای :)
حالاها حالاها آقای زرویی نصرآباد آقای طنز ادبیات ایران است نثر و روایت زیبای کتاب یک طرف، ایدۀ عکسهای پایانی کتاب یک طرف من بعد از جناب زرویی فعلا فقط جناب ناصر فیض را از افراد جدی طنز میدانم. بقیه عموما شوخی هستند و حیرت میکنم از رشد قارچگونۀ اینهمه شاعر ضعیف و بی نمک که با ادعای طنزپردازی در رسانه ملی و دیگر رسانههای نوشتاری و غیره تبلیغ میشوند طنز در حقیقت شعبهای از حکمت است. اما در روزگار ما دارد تبدیل میشود به ابزار خودنمایی و ابراز حماقت
توی برنامه ی «قندپهلو» تعریف کتاب را از زبان ناصر فیض و شهرام شکیبایی شنیدم. آن ها به ویژه از بیت زیر می گفتند: شنیده ام برای بنده تابلو کشیده ای چه زحمتی شما جناب پابلو کشیده ای بعد رفتم نمایشگاه کتاب و سراغ کتاب نیستان، ناشر کتاب. گفتم چنین کتابی است از زرویی نصرآباد که می خواهمش. گفت نداریم همچین چیزی! فکر کرده بود کتاب واقعن خاطرات مثلن یک شاهزاده ی قاجاری است و طبیعی بود که آن ها نداشته باشند. خودم از قفسه های غرفه شان پیدا کردم و گفتم این را می خواهم! الغرض! کتاب مجموعه ای از خاطرات مردی به نام «حسنعلی خان مستوفی» است که «برای کارگزاران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرز و بوم، نام و چهره ای شناخته شده» است. پیش از این، این خاطرات، آن طور که در مقدمه آمده، در همشهری و مهر به چاپ می رسیده اند. کل کتاب را می توان نقیضه ای بر خاطره نویسی ایرانی دانست. از تعریف و تمجیدهایی که ایرانی و خارجی از حسنعلی خان کرده اند، تا خود خاطرات و در انتها هم عکس های پر سوژه و عالی که حسنعلی خان را در کنار بسیاری از شخصیت های معروف جهان قرار داده است. خاطرات البته بیش تر حول محور افراد فرهنگی و یا سیاسی خارجی می چرخد و از ایرانی های سیاسی به رضاخان اکتفا می کند. که البته کار درستی هم می کند که خود را بیهوده گرفتار حاشیه نمی سازد. از نظر تاریخی هم -گرچه به نوشته ی کتاب، حسنعلی خان هنوز زنده است- به زمان رضاخان و بیست سی سال بعدش بیش تر نمی پردازد و فقط در آخر، با یک پرس به جورج بوش پسر و یورگن هابرماس می رسد که این پرش هم خود، یکی از ویژگی های خاطره نویسی ایرانی است. با خواندن کتاب، از تسلط زرویی نصرآباد به شعر نو و کهن، به تاریخ نگاری، به سبک های نثری مختلف، و به ویژه به روش های مختلف طنازی، شگفت زده شدم و البته به وجد آمدم. و باز هم به استادیِ زرویی معترف شدم. در واقع آن کسی که اکنون گوشه ی عزلت گزیده، حسنعلی خان مستوفی نیست، ابوالفضل زرویی نصرآباد است که باید قدرش را حسابی دانست.
آخر نفهمیدیم طنز است یاواقعی؟ انقدر جدی شوخی می کنند:| من خوشم نیومد اگه واقعی نیست که ارزش تاریخی ندارد اگر قرار است که جنبه طنز داشته باشد که نداشت:(( فقط بخش عکس ها کمی حذاب بود
سر حسنعلی خان مستوفی در این کتاب، از خاطرات خود و از دیدارها و دوستیهایی که با مشاهیر جهان داشته میگوید، و تاثیر راهنماییهایش را بر بسیاری از این مشاهیر بیان میکند و از حق عظیمی که در خلق بسیاری از شاهکارهای جهان و کشفیات بزرگ داشته است مثالهایی میزند. از مبلغی که به طور ناشناس به چارلی چاپلین داد تا فیلمش را بسازد، و کمکی که به انیشتین برای خروج از آلمان کرد، تا هدیه دادن باغچهای از املاکش جهت احداث و تاسیس دانشگاه تهران. جهت تشویق پیکاسو و قوت قلب او، شعری برایش ارسال میکند و البته این شعر را حک شده بر صفحهای دو کیلویی از جنس طلا برایش میفرستد تا پیکاسو را از مضیقهی مالی دربیاورد. شنیدهام برای بنده تابلو کشیدهای چه زحمتی شما، جناب «پابلو»، کشیدهای و البته که این مشاهیر هم از افتخار دوستی حضرت استاد به خود میبالیدهاند و به این امر مباهات میکردهاند و احساس خود را نسبت به ایشان به صورتهای گوناگون بیان میکردهاند: از شعری که آندره مالرو در مهمانیای که دوگل به افتخار ایشان برگزار کرده بود در وصف ایشان خواند تا اشعاری که تاگور برای ابراز ارادتش برای ایشان میفرستاد. * نمیدانم چرا خیال میکردم که مطالب این کتاب را قبلاً در روزنامهی شرق میخواندهام، اما طبق آن چه که در ابتدای کتاب تحت عنوان پیشگفتار و مثلاً به قلم میرزا حسین، پیشکار سر حسنعلی خان مستوفی آمده است، معلومم شد که این مطالب پیش از این در روزنامهی همشهری و هفتهنامهی مهر چاپ میشده و من هم قاعدتاً در روزنامهی همشهری میخواندهام. تفاوتی که خواندن این مطالب در روزنامه با کتاب دارد در این است که اینجا، نویسنده در مقدمههایی که با عنوانهای مختلف آورده شوخی بودن مطالب را نشان داده – البته نه صراحتاً ولی از لحن متن، شوخی بودنش پیداست- و اولین خاطراهای هم که از سر حسنعلی خان مستوفی میآید آن چنان تابلو است که دیگر خواننده دوبهشک نمیماند. امّا چون در روزنامه این مقدمهها نبود و این پیوستگی که در کتاب هست هم در روزنامه وجود ندارد، و به خاطر این که این خاطرات لحن جدی دارند و ما هم بیاطلاع از وقایع تاریخی هستیم، مطالب شدیداً واقعی مینماید و مای مخاطب میمانیم که این شخصیت برجسته کیست که تا به حال هیچ از او نشنیدهایم. من همان موقعها از کسی شنیدم که برادر (یا برادرزاده؟) صادق هدایت این خاطرات را تکذیب کرده بود. یعنی این خاطرات را تا این حد جدی گرفته بودند. * نکتهای که در مورد چاپ این کتاب هست این که از 224 صفحه، 68 صفحه را به عکسهای سر حسنعلی خان مستوفی و وقایع گفتهشده در کتاب تخصیص دادهاند که «یک کمی خیلی» زیاد است. خواننده وسط کار، یکهو، با پایان کتاب مواجه میشود. * قسمتی از متن: «اصالتاً مملکتی که ابنسینا، ابوریحان، رازی، پسران هیثم، غیاثالدین جمشید کاشانی، حضرت استادی سر پروفسور حسنعلی خان مستوفی، خوارزمی، خواجه نصیر و بسیاری عالمان گرانقدر دیگر به جهان هدیه کرده است، چه نیازی به جعل افتخارات دارد؟»
!!یک خالی بندی بزرگ اطلاعات تاریخی آقای زرویی قابل تحسین است. در جاهایی آنقدر قابل باور نوشته اند که آدم کمی شک میکند:) کتابی با ایده جدید و سبکی متفاوت که حقیقتا دوست داشتنی است. عکس های فتوشاپی آخر کتاب هم بر جذابیت های آن افزوده است.
کاملا اتفاقی این کتاب رو بدون هیچ توضیحی شروع کردم به خوندن... تمام مدت داشتم شاخ در می آوردم... حتی موقع دیدن عکساش گفتم اینا فتوشاپه ها ...!😂 اما بخشی از مغزم میگفت نه هیچوقت یک ایرانیو دست کم نگیر...... اون روز هر کی ازم میپرسید چی میخونی؟ میگفتم خاطرات حسنعلی خان...میگفتن کی هست؟ میگفتم هنوز نفهمیدم دقیقا کیه وچیکارس؟! امـــا خیلی خفــــنه!! 😇 بخشی از کتاب رو برای بابا خوندم که وای چه انــسان بزرگی...چرا ما حتی یــکبار هم راجع بهش نشنیدیم... بابا گفت این مملکت آدم بزرگ زیاد داشته ودارد اگر بگذارند.....!😐 شب که رسیدم خونه شروع کردم به سرچ کردن راجع به فرد مذکور.... و زرشــــــــک! فهمیدم شخصیت هاش خیالین وهمچین فردی وجود خارجی نـــدارد و داستان طنزه! طنزشونفهمیدم.....البته شاید همین وضعیت منه!
کتاب را به گوشه ای پرتاپ کرده و باید به نویسنده بگم... هه هه هه خندیدیــم! 😬🙄
برای استاد زرویی نصرآباد احترام ویژه ای قائل هستم. ستاره های کمی که دادم نشان از ضعف در کتاب نیست بلکه صرفا عدم علاقه ی من به این تیپ مطلب است و شاید عدم درک من از محتوای این کتاب
پیش از آن خواندن این کتاب آشنایی با سبک نوشتن و طنزپردازی های جناب زرویی نداشتم و شروع آن برای من کمی دافعه برانگیز بود. شوخی هایی که با لحن بسیار جدی و در بستر تاریخی اتفاق می افتاد برای من جدید و غیرقابل درک بود. اما هرچه در خواندن آن پیش میرفتم و بیشتر با سبک نگارش کتاب آشنا می شدم، روایات برایم جذاب تر می شد و بیشتر با شوخی هایش می خندیدم. همچنین اطلاعات تاریخی جناب زرویی و آشناییی ایشان با شخصیت های تاریخی و سرشناس داستان را بسیار جذاب تر کرده بود تا جایی که هر از چند گاهی شک میکردم که وقایع ذکر شده شوخی اند یا واقعاً اتفاق افتاده. همچنین عکسهای انتهای کتاب به نظرم ایده ی جذابی بود، ولی به نسبت حجم مطالب بیش از اندازه به نظر می رسید.
زرویی آنقدرها بزرگ هست که با این حرفها اتفاقی نیفتد ، ولی شوق و ذوقی که خیلی ها نسبت به این کتاب دارند را نمیفهمم یک شروع نسبتا خوب ، یک ایده نسبتا تکراری جعل یک شخصیت ، و بعد هم ملال آور ، بی خلاقیت و خسته کننده تا ان عکسهای اخر کتاب که به یک بار دیدن می ارزد
از شدت چرت بودن خندت میگیره، راجع به یه شخصیت خیالی که الکی تو همه اتفاقای مهم تاریخ شرکت میکنه و اخرشم عکسای فوتوشاپ شده ازش هست، کلا باحاله ، کوتاهم هست
كتابى كه به سختى میشود فهميد طنز است.اين كتاب نه وجه تاريخى داشت نه شوخى .آنقدر مايهى طنزش پايين است كه برخى آنرا جدى گرفته و باور كردهاند.اشاره به ديدگاههاى خوانندگانش در بهخوان و گودريدز