Jump to ratings and reviews
Rate this book

آی بی‌کلاه، آی باکلاه

Rate this book
متن نمایشنامه‌‌ای به کارگردانی جعفر والی که در اسفند سال ۱۳۴۶ در تالار سنگلج اجرا شده است.

93 pages, Paperback

First published April 1, 1967

About the author

غلامحسین ساعدی

78 books405 followers
ساعدی در ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. دکتر علی اکبر ساعدی جراح برادر دکتر غلامحسین ساعدی نویسنده و شاعر شهیر و برجسته در باره برادرش و مدرسه طالقانی (منصور سابق) تبریز می‌گوید

«غلامحسین ساعدی پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان بدر، کوچه غیاث در خرداد ماه سال ۱۳۲۷ گواهینامه ششم ابتدایی گرفت و در مهرماه همین سال برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان منصور شد. دبیرستان منصور در زمینی بنا شده بود که قبلاً قبرستان بود، به هنگامی که منصور استاندار آذربایجان شده بود این دبیرستان سر و سامان گرفت و برای همین نام منصور را روی دبیرستان ما گذاشته بودند، دبیرستان خیلی خوبی بود، معروف بود، اتوریته داشت و خیلی هم از خانه ما دور نبود.»

او کار خود را با روزنامه‌نگاری آغاز کرد. در نوجوانی به طور هم‌زمان در ۳ روزنامهٔ فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مطلب می‌نوشت. اولین دستگیری و زندان او چند ماه پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد. این دستگیری‌ها در زندگی او تا زمانی که در ایران بود، تکرار شد. وی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روان‌پزشکی در تهران به پایان رساند. مطبش در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت و او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می‌کرد. ساعدی با چوب بدست‌های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب تا مشروطیت، پرورابندان، دیکته و زاویه و آی بی کلاه، آی با کلاه، و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و نمایشنامه‌های او هنوز هم از بهترین نمایشنامه‌هایی هستند که از لحاظ ساختار و گفتگو به فارسی نوشته شده‌اند. او یکی از کسانی بود که به همراه بهرام بیضایی، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اکبر رادی، اسماعیل خلج و... تئاتر ایران را در سال‌های ۴۰-۵۰ دگرگون کرد. پس از ۱۳۵۷ و درگیر شدن ساعدی با حکومت در پس از انقلاب، از ایران مهاجرت کرد، وی در غربت به چاپ دوباره "الفبا" را (جهت حفظ فرهنگ) آغاز کرد. وی در روز شنبه ۲ آذر ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپرده‌ شد

Gholām-Hossein Sā'edi was born in Tabriz 5 January 1936. In 1963 he graduated from University of Tabriz in medicine, began his writing career (under the pen name Gowhar-e Morād) with short stories and plays (1966). Sā'edi was a noted writer, editor, and dramatist; an influential figure in popularizing the theater as an art form, as well as a medium of political and social expression in contemporary Iran. Later, after completing the mandatory military service he embarked (1963) on a five-year internship to specialize in psychiatry. He was repeatedly investigated, arrested, and incarcerated by the security police (SAVAK) and subjected to both physical and psychological abuse.
Sa’edi’s plays were at first produced and viewed by small groups of university students as ’theatrical experiments,’ and attracted wide audiences. The dialogues are designed to lend themselves to modification by local accents and dialects, a quality that has made the plays accessible and appealing to audiences of different ethnicity and varying levels of intellectual sophistication. By the end of the 1960s Sa’edi’s standing as a prolific dramatist and fiction writer had been well established in the circle of literary figures.
Based on his travels in 1965 to the villages and tribal areas of the Persian Gulf and in 1968 to Azerbaijan in northern Iran, Sa’edi produced a series of monographs with anthropological underpinnings. The importance of these studies is that in a variety of ways they became useful sources for many of Sa’edi’s later works. In Sa’edi’s monographic sketches and fictional narratives the village and the city are both inhabited by the same anxiety-ridden people, tormented by the same problems.
By the early 1970s, in addition to his short stories, he had published a short novel, Tup (The Cannon, 1970) and completed the manuscripts of Tātār-e Khandān (The Grinning Tartar) while he was in prison for

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
142 (20%)
4 stars
274 (39%)
3 stars
212 (30%)
2 stars
51 (7%)
1 star
13 (1%)
Displaying 1 - 30 of 72 reviews
Profile Image for Dream.M.
795 reviews259 followers
May 26, 2021
ایرانی ها اسیر یک کهن الگویی هستن که اونها رو همیشه منفعل و در انتظار یک منجی از بیرون نگه میداره. گاهی انقدر کاری نمیکنن که دیگه هیچ کاری نمیشه کرد.
ساعدی میخواد بگه اگر قشر روشنفکر جامعه هم سکوت کنه چه بلایی سر اون جامعه میاد، و از طرف دیگه یک طعنه هم به روشنفکران میزنه که محافظه کارن و فقط نقد میکنن و نگاه از بالا به پایین نسب به عامه دارن.
حس تعلیق خوبی داره این نمایشنامه ولی دیالوگ ها رو چندان قوی ندیدم.
با نمایشه "غار مار" که قبلتر خوندم مقایسه میکنم و بنظرم توی این دوتا کار یک شخصیت موی دماغ و عاقل تکرار شده . احتمالا بخاطر محتوای نمایشنامه هاست که انتقادی _اجتماعی ان . باید ببینم در کارهای دیگه هم این تکرار وجود داره یا نه .
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews462 followers
April 1, 2019
A-ye bi Kolah, A-ye ba Kolah (1967), Gholam-Hossein Sa'edi
Gholām-Hossein Sā'edi MD (also transliterated as Gholamhoseyn Sa'edi and Ghulamhusayn Sa'idi; January 4, 1936 in Tabriz – November 23, 1985 in Paris) was a prolific Iranian writer. He published over forty books, representing his talents in the fiction genres of drama (under the pen name Gohar Morad or Gowhar Murad according to Library of Congress transliteration), the novel, the screenplay, and the short story in addition to the non-fiction genres of cultural criticism, travel literature and ethnography. Many consider the screenplay for Gav ("The Cow"), Dariush Mehrjui's 1969 film, to be Sa'edi's magnum opus as it ushered in the New Wave Iranian cinema.
تاریخ نخستین خوانش: روز یازدهم ماه نوامبر سال 1974 میلادی
عنوان: آی بی کلاه، آی با کلاه : نمایشنامه؛ نویسنده: غلامحسین ساعدی؛ نویسنده: غلامحسین ساعدی (گوهر مراد)؛ تهران، نخستین اجرا، 1346؛ در 20 و 93 ص؛ موضوع: نمایشنامه های نویسندگان ایرانی - سده 20 م
متن نمایشنامه ای اجرا شده در سال 1346 هجری خورشیدی از آثار روانشاد دکتر غلامحسین ساعدی است. نمایشنامه ای در دو قسمت است پاره ی نخست: «آی بی کلاه و سپس آی با کلاه؛ هردو در مسیر یک رخداد در محله ای دورافتاده، با شرکت همسایگان و چند آدم عبوری؛ «آی بی کلاه داستان موجودی هیولاوار است، که به دیده ی یکی از همسایگان، پیرمردی خواب زده، آمده است، که به خانه ی متروکه ی محله رفته، و او از ترس، با داد و بیداد، همسایه ها را بیدار کرده، و همگی مشغول پیدا کردن راه حلی، برای بیرون راندن موجود ناشناس، و ترسناک هستند. در این میانه، مردیکه روی بالکن است، با عقایدی متفاوت ظهور میکند، و او در مقابل همه، با اندیشه ای نو نمایشنامه را جلو میبرد. و داستان «آی با کلاه» نیز داستان همان محله، و مردمان آن است، اینبار با عده ای حرامی، دزد و اوباش، که به شکلی واقعی، بوسیله همان پیرمرد، و همان مرد روی بالکن، دیده شده اند، و اینبار مردمان محله، نه تنها آنها را باور نمیکنند، که با همکاری دکتر محله، که خودش را داناتر از همه میداند، با روشی رذیلانه، هردو را دعوت به سکوت میکنند. هردو داستان، ماجرای رنج و درد مردی است، که در میانه ی ترس و نادانی، از بالا، در حال تماشا کردن است، و با فریاد و درد، سعی در آگاه کردن مردمانی دارد، که در جهل و نادانی دست و پا زده، و با نادانیشان جهانشان را، به دست اوباش میسپارند. نقل از متن: «مرد: من نمیتوانم، من هزارتا گرفتاری و مسئولیت دارم، نمیتونم خودمو تو مخمصه بندازم، نمیتوانم. مرد روی بالکن: از اولش معلوم بود، من شما ملت رو خوب میشناسم. باهاتون خیلی بیشتر از اونچه فکر کنین آشنام. من از تو شماها دراومدم. سر آب، سر زمین، سر ساختمون، تو دعواها، خلاصه همه جا باهاتون بودم، سایه به سایه هوای کارتونو داشتم. شماها هرکدوم یه مشت از این گرفتاریها و مسئولیتها به خودتون بستین. مسئولیت زن، مسئولیت بچه، مسئولیت پدر و مادر، مسئولیت کار، مسئولیت خونه، مسئولیتهای اجتماعی. خب، البته همه اینها مانعه. مرد: تو دیگه چی میگی؟ بالای گود نشستی و میگی لنگش کن. مرد روی بالکن: من اینجا وایستادم و همه جارو خوب میبینم. شما حرفای منو باور میکنین، هرچی که میگم. ولی خودتونو میزنین به اون راه، و بعد زه میزنین، کثافت میزنین به خودتون، چرا؟ واسه این که میترسین، همه تون، همه تون از دم میترسین، ترس مثل خون، بیست و چهارساعته تو تنتون میگرده، اونوقت چیکار میکنین؟ هی دست و پاتونو جمع میکنین، هی تو خودتون فرو میرین، تا جاییکه فلج میشین و دیگه نمیتونین تکون بخورین. پایان نقل. ا. شربیانی
Profile Image for Farhang Nazaridoost.
Author 5 books76 followers
October 3, 2019
عالی بود، شاهکار بود. به هیچ‌وجه فکر نمی‌کردم من رو اینقدر تحت تأثیر قرار بده و در آخر کار مات و مبهوت بشم. دو نمایشنامه متوالی و پشت سرهم با شخصیت‌هایی که وجود تک‌تکشون دلیلی داشت و هیچ‌کدوم بی‌هدف نبودند. به جرئت می‌گم بیشتر دیالوگ‌ها به جز اینکه قصد داشتند تا داستان رو جلو ببرند معنی دیگه‌ و عمیقی هم داشتند در واقع دیالوگ‌ها حرف‌های دو پهلو می‌زدند و من می‌تونستم اونا رو خیلی راحت به مردمِ جامعه ربط بدم.
Profile Image for Mohajerino.
129 reviews39 followers
March 12, 2021
«چطور میتوان همیشه خوشحال بود؟
آنگاه که از هیچ چیز نترسید»

امتیاز 3/5
داستان ترس !
ترس ملتی که اجازه نمیدهد,به دنبال حقیقت بروند
وتنها راه آرامش خویش را , خود را به خواب پوشالی زدن میدانند
Profile Image for Sattar Shayesteh Far.
67 reviews35 followers
March 24, 2021
داستان، داستانه بی اعتبار شدن قشر روشنفکر جامعه است ، روشنفکرانی که جامعه را به بازی میگیرند و اعتبار خود را از دست میدهند و موقع بزنگاه حرف آنها دیگر خریداری ندارد و جامعه در برهه حساس تاریخی به خواب عمیق میرود و توسط (حرامی ها) چپاول میشود .
نمایشنامه ای زیبا با نویسندگی غلامحسین ساعدی و کارگردانی جعفر والی که در سال ۱۳۴۶ با بازیگرانی همچون استاد علی نصیریان و استان عزت الله انتظامی روی پرده میرود .
Profile Image for Nima Kohandani.
Author 15 books332 followers
March 13, 2015
دو نمایشنامه متوالی و مرتبط با هم
اول آی بی کلاه
بعد هم آی با کلاه

به شدت دارم به معناش فکر می کنم. دو داستان با همون شخصیت ها، اما متفاوت

نمی دونم چرا اما بارها و بارها هنگام خوندن هر دو یاد چوپان دروغگو افتادم اما با تفاوت های خیلی آشکار و بعضاً بزرگ

شما هم بخوانید...

دیالوگ دکتر رو توی آی بی کلاه خیلی دوست داشتم وقتی داشت با خبرنگاره صحبت می کرد برای روزنامه مثلاً

یکی هم صحنه ای که دسته جمعی همه قرص خواب می خورن دوست داشتم...

از دستش ندید.
Profile Image for Mohaaaamin.
44 reviews10 followers
June 18, 2024
در ارتباط با این نمایشنامه‌ی بی‌نظیر و نمادین، سه مقاله خواندم که اجمالا به بعضی از نکاتِ ذکر شده در آن‌ها که سوا کرده‌ام می‌پردازم:

از مهمترین جلوه‌های گفتمان‌های پسااستعماری، دیالکتیک « خود » و « دیگری » است که این تقابل به شکل‌های گوناگونی نمود می‌یابد که در یکی از این موارد، روشن‌فکر میتواند در مقام « دیگری » بازنمایی شود. نمایشنامه‌ی آی بی‌کلاه، آی با‌کلاه از جلوه‌های گفتمان پسااستعماری است که در جهت بر‌ملاسازی گفتمان استعماری حاکم بر جامعه و زمانه خویش نوشته شده است.(تحلیل تطبیقی گفتمان ایدئولوژیک "دیگری روشن‌فکر" در نمایشنامه‌های آی بی‌کلاه،آی با‌کلاه و جمعه‌ی نه چندان خوب، آبتین گلکار و همکاران)

*دیگری در عمومی‌ترین سطح "به رابطه‌ای دو قطبی بین یک سوژه و یک فرد یا یک چیز دیگر اشاره دارد که متفاوت یا غیر است و به مثابه‌ی ناخود تعریف و تثبیت شده است." تصور خود از دیگری تصوری است که ممکن است حق حیات یا استقلال یا منافع خود را به خطر اندازد ، به این ترتیب دیگری ، هویتی غیر خود دارد که ممکن است در حال تحمیل این هویت به خود باشد یا نباشد و خود نیز بدون حضور دیگری توان شناخت خود را ندارد.(ساز و کار مواجهه با دیگری در نمایشنامه‌ی آی بی‌کلاه، آی با‌‌کلاه با رویکرد نشانه‌شناسی فرهنگی،مجید سرسنگی و همکاران)


روشن فکر کیست؟

آناتول فرانس نخستین تعاریف از "روشن‌فکر" را ارائه داد. نزد وی، روشن فکران گروهی از فرهیختگان جامعه‌اند که بی‌آنکه تکلیفی سیاسی ـ ورای فعالیت حرفه ای - به آنها واگذار شده باشد، در امور جاری جامعه دخالت می‌کنند و نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌دهند که این مشارکت به منافع و مصالح عمومی جامعه بستگی دارد.
ویژگی روشن‌فکر به عنوان دیگری این است که از سوی هیچ فردی رسالتی بر دوش ندارد و موقعیت اجتماعی خود را از هیچ مقامی کسب نکرده است. روشن‌فکر عموماً محصول طبقات متوسط است ؛ طبقاتی که دچار از هم گسیختگی‌ها هستند و جدایی بین بورژوا و پرولتاریا را در خود منعکس می‌کنند. به‌طبع با این تعاریف ، روشن‌فکر انسان محرومی است که جامعه برای دانش و خود او مقامی قائل نیست چراکه دارای هیچ قدرتی نیست. هدف روشن‌فکر به عنوان دیگری محقق کردن فاعل پراکسیس است ؛ یعنی میخواهد تا حد امکان در خویشتن و در دیگران، واحد واقعی "شخص" را ایجاد کند و با در نظر گرفتن هر یک از اهدافی که برای فعالیت او تعیین شده است، از طریق بر طرف کردن موانع اجتماعی، به حذف از خودبیگانگی ها و آزادی حقیقی اندیشه نائل شود.(تحلیل تطبیقی گفتمان ایدئولوژیک "دیگری روشن‌فکر" در نمایشنامه‌های آی بی‌کلاه،آی با‌کلاه و جمعه‌ی نه چندان خوب، آبتین گلکار و همکاران)

به نمایشنامه و داستان‌ِ آن بپردازیم:

آی بی‌کلاه، آی با‌کلاه ( ١٣٤٦ ) نمایشنامه‌ای دو پرده‌ای است که رفتار دو طیف اقلیت هشیار و اکثریت غافل را در برابر هجوم حرامیان به نمایش می‌گذارد. ساعدی در این نمایشنامه دو تیپ آگاه (پیرمرد و مرد روی بالک��)، یک تیپ نادان اما مدعی آگاهی (دکتر ثباتی)، تیپ کلی‌ای از توده عوام و ناآگاه جامعه (مکانیک، مادر مکانیک، بابای مدرسه، راننده و ... ) و تیپ یا مظهری از خطر و بلای خارجی قرار داده است. این خطر در پرده اول فرضیه‌ای نادرست و پندار است؛اما در پرده دوم خطری واقعی است. شاید بتوان پیرمرد بیمار را "وجدان ناخودآگاه و -شاید بیدار- اکثریت" به حساب آورد که به آنان نهیب هشیاری می‌زند . مرد روی بالکن روشن فکر آرمانی و واقعی ساعدی است که در مقابلش روشن‌فکر تقلبی و دروغینی در هیئت دکتر ثباتی قرار داده شده است.(همان)

بر مبنای تعاریف ذات‌باورانه در نمایشنامه‌ی آی بی‌کلاه، آی با‌کلاه ، شخصیتی سمبلیک به نام مرد روی بالکن را می‌توان شاهد بود که در مقام روشن‌فکر، آن چیزی را که بقیه نمی‌بینند، می‌بیند و صاحب درایت بیشتر و افق دید گسترده‌تری درباره‌ی مسائل جامعه است. ساعدی چندان اطلاعاتی از این تیپ شخصیتی به ما نمی‌دهد که با ویژگی‌ها و تعاریف مقدماتی از روشن‌فکری سنجیده شود ؛ اما از آنجا که گفتار را می‌توان به مثابۀ کنش پنداشت، از برخی گفتارهای او برداشتی کلی از تیپ شخصیتی وی دست می‌دهد:
"مرد روی بالکن: شماها چقدر خوش باورین، اومد دید هوا پسه، گذاشت و در رفت."
"مرد روی بالکن: از اولش معلوم بود، من شما ملت رو خوب میشناسم . باهاتون خیلی بیشتر از اونی که فکر کنین آشنام [ ... ]."
بر اساس تعاریف مقدماتی فرد روشن فکر ، مرد روی بالکن شخصیت آرمانی ساعدی است که مستی‌اش، زبان جسور و افشاگری‌اش و مبارزه‌اش ، خصوصاً با ادعاها و گزافه‌گویی‌های دکتر و نیز آگاهی‌اش از خطری که جمع و جامعه را تهدید می‌کند، تیپ « رند » در غزل های حافظ را به یاد می آورد . مرد روی بالکن روشن فکر آرمانی و واقعی ساعدی است که در مقابلش روشن فکر تقلبی و دروغینی در هیئت دکتر ثباتی قرار داده شده است. پس مرد روی بالکن را به دلیل داشتن درایت و درگیر کردن خود در قلمروی کلی معناها و ارزش‌های اجتماعی، میتوان شخصیتی روشن فکر قلمداد کرد.(همان)


روشن‌فکر/شبه روشن‌فکر؛ م��ئله این است!

مسئله‌ی تقابل های گفتمانی در قالب نقش دکتر ثباتی ، باعث تفهیم بیشتر امر روشن‌فکری و تفاوت فرد شبه روشن‌فکر با فرد روشن‌فکر می‌شود. بنا به تعریف ادوارد سعید ، روشن‌فکر فردی است با یک قوۀ ذهنی وقف شده برای فهماندن، مجسم کردن و تبیین یک پیام، یک نظریه ، یک رویه ، فلسفه یا اندیشه، هم برای همگان و هم به همگان . اما در نمایشنامه ساعدی دکتر ثباتی به خاطر سواد و مدرکش، به دیگران فخر می فروشد. در اینجا ساعدی با نمایش دکتر ثباتی، در تلاش است که وی را نمایندۀ آن جماعت تکنوکراتی معرفی کند که شعور اجتماعی‌اش از عوام‌الناس بیشتر نیست، ولی به سبب تخصصی که دارد از جامعه طلبکار است و راه حل همه مشکلات جامعه را در پرتو تخصص خود می جوید ، بی آنکه حاضر باشد برای یک امر اجتماعی، حتی چند دقیقه ای دل از اتومبیلش بکند.

پس نه آنچه با تحصیل به دست می آید و نه کار فکری، نمیتواند یک فرد را برازنده لقب روشن فکر کند.(همان)

بنابراین ساعدی با خلق شخصیت دکتر ثباتی، تیپ جدیدی را معرفی میکند و منظورش درس خوانده‌ها و شبه روشن‌فکران جامعه است که خود را روشن‌فکر و قشر فهميده جامعه جا زده‌اند. همچون دکتر ثباتی که در پایان کار با دادن قرص خواب به جماعت غافل محله‌اش، آنها را به غفلت و خواب‌آلودگی بیشتر می‌کشاند، این روشن فکرنماها و شبه روشن فکرها نیز، نه تنها قدمی در آگاه‌سازی اجتماع برنمی‌دارند، آن را به خواب‌آلودگی و غفلت‌زدگی هرچه بیشتر سوق می‌دهند.(همان)

مرد روی بالکن، چالش برانگیزترین شخصیت نمایش‌نامه، چوپان دروغ‌گوی قصه است . او در پردۀ اول مست است و ادعای هشیاری میکند. با توهم پیرمرد همراه می شود و فقط می خواهد برای خود ماجراجویی و خنده‌ای دست و پا کند.
بیشترین تناقض هم در شخصیت اوست ؛ زیرا هم آدمها را به عمل نکردن و ایستایی متهم میکند و هم خود عامل عمل نکردن شخصیت‌ها در پرده دوم می‌شود.(تحلیل نشانه‌معنا‌شناسی روایی در نمایش‌نامه‌ی آی بی‌کلاه،آی با‌کلاه اثر غلامحسین ساعدی بر اساس مربع معنایی و تنشی، سحر مشگین‌قلم و همکار)


روایتِ انفعال و تلاشِ مذبوحانه برای سیر به سوی فعالیت:

درون‌مایه‌ی اصلی نمایشنامه انفعال است و ساعدی این مفهوم را در شخصیت پردازی گنجانده است.
در نمایش‌نامه، شخصیت‌ها مسیری از منفعل به سوی فعال را طی میکنند ؛ اما در نهایت فعال نمی شوند. پردۀ اول با ترس از موجودی هیولاوار آغاز می‌شود که هویت خطرناکش مشخص نیست و در خانه‌ای متروک زندگی می‌کند. پیرمرد که سایه‌ای هیولاوار دیده، اهالی محل را بیدار می‌کند تا به فکر چاره باشند . پس حرکت از "منفعل" به سوی "نه - منفعل" آغاز می‌شود ؛ ولی "نه - منفعل" به "فعال' تغییر نمی‌کند .
در پرده دوم باز به همین شکل بار دیگر فعال و منفعل مقابل هم قرار میگیرند. در پرده دوم دستورهای صحنه مشخص می‌کند که حرامی‌ها وارد خانه متروک شده‌اند. پیرمرد و مرد روی بالکن از این موضوع اطلاع دارند ولی این بار هم نمی‌توانند کاری بکنند. مرد روی بالکن که میخواهد کاری کند، دوباره فقط به حرف زدن قناعت می کند:
"مرد روی بالکن (که در تمام مدت ساکت شاهد ماجرا بوده، با صدای بلند.) آهای، نخوری‌ها، میخوان نابودت کنن. نخوری‌ها!"
هجوم انفعال به فعال به قدری زیاد است که فعال برای جان سالم به در بردن ، حقیقت خود را کتمان می‌کند و می‌خواهد مثل بقيه منفعل شود:
"پیرمرد: چیکارم دارین ؟ تو رو خدا ولم كنين، منو نكشين، منو نکشین، غلط کردم، دیگه نمیگم، دیگه نمیگم."(تحلیل نشانه‌معنا‌شناسی روایی در نمایش‌نامه‌ی آی بی‌کلاه،آی با‌کلاه اثر غلامحسین ساعدی بر اساس مربع معنایی و تنشی، سحر مشگین‌قلم و همکار)

در این نمایشنامه مرد روی بالکن همچون روشن‌فکری بی عمل تصویر شده است که مردم را موعظه میکند، ولی خود قدمی برای دیگران برنمی دارد.(تحلیل نشانه‌معنا‌شناسی روایی در نمایش‌نامه‌ی آی بی‌کلاه،آی با‌کلاه اثر غلامحسین ساعدی بر اساس مربع معنایی و تنشی، سحر مشگین‌قلم و همکار)
این عمل‌گرا نبودن مرد روی بالکن، از اندیشه‌های ساعدی به این شخصیت رسوخ کرده است که با نگاهی جامعه شناسانه، عمل‌گرا نبودن روشن‌فکران را مورد انتقاد قرار داده است . در دیالوگ زیر اتکای صرف به سخن‌پردازی دیده می شود:
"مرد روی بالکن: فایده اش چیه ؟ دوباره بر میگردوننم این تو، حالا که قراره همه از هم جدا باشن، بهتره من سر جای خودم بمونم، حداقل از اینجا بهتر میبینم، من مواظب خودم هستم."(تحلیل تطبیقی گفتمان ایدئولوژیک "دیگری روشن‌فکر" در نمایشنامه‌های آی بی‌کلاه،آی با‌کلاه و جمعه‌ی نه چندان خوب، آبتین گلکار و همکاران)


درباره‌ی نامِ نمایشنامه:

نام نمایشنامه از دو عبارت شبیه ب�� هم تشکیل میشود که با یک اختلاف در حروف ربط نوعی جناس را ساخته اند، این نام دو وضعیت را در برابر چشم میگذارد که اختلاف کمی با هم دارند، از طرف دیگر ساختار نمایشنامه هم از این اصل پیروی می‌کند، نمایشنامه در دو پرده نگاشته شده که هر دو پرده وضعیتی مشابه و یک نقطه اختلاف دارند، در پرده اول اشخاص محله به جز مرد بالای بالکن ، توهم را واقعیت می پندارند و وضعیتی کمیک شکل می گیرد و در پرده دوم واقعیت را توهم میپندارند که وضعیت تراژیک پدید می آید. کنار هم قراردادن دو وضعیت نمایشی هم ارز و نمایش رفتارهای آدم‌ها در این دو وضعیت مشابه مخاطب را به قضاوت درباره رفتارها وا خواهد داشت.(ساز و کار مواجهه با دیگری در نمایشنامه‌ی آی بی‌کلاه، آی با‌‌کلاه با رویکرد نشانه‌شناسی فرهنگی،مجید سرسنگی و همکاران)


در پایان،روایت آی بی‌کلاه ، آی با‌کلاه در پی نشان دادن عواقب ناآگاهی و انفعال است که با خواب نشان داده شده است . شخصیت ها از خواب بیدار می‌شوند، با خطر مواجه می‌گردند ، کاری در مقابلش انجام نمی دهند و دوباره به خواب می‌روند . به این صورت، ناآگاهی را انتخاب می کنند و منفعلانه به سکون خود پناه می‌برند.(تحلیل نشانه‌معنا‌شناسی روایی در نمایش‌نامه‌ی آی بی‌کلاه،آی با‌کلاه اثر غلامحسین ساعدی بر اساس مربع معنایی و تنشی، سحر مشگین‌قلم و همکار)
Profile Image for Amirmahna.
173 reviews44 followers
February 20, 2018
نمایشنامه‌ای است از غلامحسین ساعدی كه در دو پرده نوشته شده.
شب هنگام مردي از بالکن خانه، با داد و بيداد از مردم محل مي‌خواهد فكري بكنند، زيرا دزدي وارد خانۀ متروكه محله شده و همۀ اعضاي محله نيز جمع شده و به فكر چاره هستند.
در پردۀ دوم باز اتفاق مشابهي مي افتد و مشاهده مي‌كنيم كه اين بار نیز مرد بالای بالکن مردم را راهنمایی می‌کند، اما این‌بار عكس‌العمل جمعيت كاملاً متفاوت با دفعه اول است و دليل آن نيز اتفاقات دفعۀ پيش است.
نوی��ند�� کتاب، خود، مانند مرد روي بالكن است و به‌جاي تحليل و ريشه‌يابي علل تيره‌روزي مردم، در پشت قهرمانش سنگر مي‌گيرد و با کلی‌گویي و انزجار، مردمي را تحقير مي‌كند كه به گمان او در جهل، ترس، خرافه، فقر، فحشا و ابتذال و نکبت دست و پا مي‌زنند.
ازآنجا که نمایشنامه در سال 46 نوشته شده، منظور از «آ بی‌‌کلاه» انگلیسی‌ها بودند و منظور از «آ باکلاه» امریکاییها! در پرده اوّل، نمایشنامه نشان‌‌دهنده دوره نفوذ انگلیسیها بود و در پرده دوم، نشان‌‌دهنده دوره نفوذ امریکاییها و در هر دو دوره، قشرهای مردم به حسب موقعیت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر - که در آن نمایشنامه «آقای بالای ایوان» نام دارد - به‌‌کل برکنار می‌‌ماند! می‌‌بیند، احیاناً کلمه‌‌ای هم می‌گوید، اما مطلقاً خطر نمی‌کند و وارد نمی‌شود.
Profile Image for Ali Ahmadi.
107 reviews58 followers
June 22, 2024
آی بی‌کلاه.
آی با‌کلاه.

اولین چیزی که کودک در مدرسه می‌آموزد. و این نمایشنامه هم به همان اندازه آموزشی‌ست، اما با تیپ‌سازی‌ دقیق، دیالوگ‌‌نویسی استادانه و موقعیت‌هایی واقع‌گرایانه که در عین حال آثاری از وحشتی فراواقعی در جای‌جای آن خودنمایی می‌کند. ساعدی در شکل جذابش. او از «اعتماد» می‌‌گوید.‌ این که چطور به‌دست می‌آید، چطور در کنترل توده‌ها موثر است و چطور در صورت استفاده غلط به راحتی از بین می‌رود. ساعدی به ما می‌گوید چطور فرایند «دشمن‌سازی» – چه با اغراض شخصی و چه با اهداف خیرخواهانه-ساده‌لوحانه‌ (مثل آنچه که مرد روی بالکن می‌خواست) – به مرور و با روشن شدن قضایا و کنار رفتن پرده از دروغ‌ها، منجر به شکاف‌های جبران‌ناپذیری در اعتماد عمومی می‌شود و چگونه چنین جامعه‌ای بی‌دفاع‌ترین جامعه‌ است.

* در بین شخصیت‌های داستان، تیپ دکتر برایم از همه جذاب‌تر بود. نویسنده برای اولین بار (حداقل در آثاری که من خوانده‌ام) گوشه‌ای از موقعیت حرفه‌ای خود به عنوان روانپزشک را وارد اثرش کرده. و البته نه در مقام کنش‌گری مثبت، بلکه در نقش کسی که جامعه را به‌خواب می‌کند. اما تیپ دکتر سرنمون قشر بزرگی از فن‌سالاران جامعه‌‌ست که همه چیز را از دریچه‌ی حرفه‌ایِ خود می‌بینند. پیچیدگی، آن چیزی‌ست که این‌ها از درکش به‌کلی عاجزند و البته فرد هر چه تحصیلات تخصصی‌ش بالاتر برود بیشتر در معرض این دام است.
Profile Image for Mahdi ■L■.
50 reviews7 followers
June 10, 2023
نمایشنامه شاهکار آی بی کلاه، آبی با کلاه  اثر ساعدی

نمایشنامه ای نمادین و پر از حرف از ساعدی
سکمین نمایشنامه ای که بین آثار ساعدی عاشقش میشم ( باقی آثار هم عالیه ولی مار در معبد و چوب بدستها یچیز دیگس)

داستان درباره پیرمرد و دخترش هست که پیرمرد شبانه حس میکنه فردی رو دیده که وارد خونه ای شدن  و حالا کل اهالی محله رو جمع می‌کنن تا ببینن پیرمرد راست میگه یا توهم زده و این وسط یه فرد کنترل اهالی رو بدست میگیره.

هشدار اسپویل :
این نمایشنامه از بهترین آثاری هست که میتونید بخونید. درباره اوضاع کشور و فریب مردم توسط افراد به اصطلاح غمخوارِ مردم.
افرادی که سر بزنگاه خودشون رو کنار میکشن.
پرده اول نمای��نامه زمانی که پیرمرد حس میکنه فردی یا هیولایی وارد خونه‌ها قراره بشه همه باور میکنن. ولی این باور از کجا شروع میشه؟ از لحظه ورود مرد بالای ( یا روی) بالکن. مرد بالا یا روی بالکن که به مردم از طبقه بالا نگاه میکنه قطعا استعاره‌‌ای از فردی که باهوش ( یا روشنفکر) در مقابل افراد سطح پایین و متوسط جامعه از نظر سواد عمومی هستش.
شخصیت دکتر فردی که فکر میکنه با تخصصش میتونه کنترل ماجرا رو به دست بگیره ولی می‌بینم که توانایی دکتر در این لحظه به اهالی کمک نمیکنه که هیچ بلکه باعث ایجاد شک و شبهه نسبت به گفته‌های پیرمرد می‌شه (‌اختلاف نظر بین افراد جامعه با یک حرف یا شایعه و صحبت ساده).

پرد بالا بالکن تا اواسط پرده اول کنترل تمامی افراد رو به دست گرفته. به حدی که باعث می‌شه یکی از اهالی محله اسلحه خودش رو بیاره. و در اون زمان مرد بالای بالکن اهالی محله رو به سخره میگیره‌‌. با تعریف دروغین از وجود یک دزد با اسلحه‌. کاری که افرادی که یک رسانه یا اعتباری دارند به راحتی داخل جامعه انجام میدن. چه سیاسی چه فرهنگی و...
و اهالی محله به واسطه اعتمادشون( و سادگیشون) به راحتی بازیچه می‌شن.
و عجیب ترین نکته‌ی پرده اول :
زمانی که خبرنگار به صحنه می‌اد و می‌خواد از پیرمرد و باقی محله مصاحبه بگیره هیچ خبری از مرد روی بالکن نیست. دقیقا زمانی که جامعه به همچین افرادی نیاز داره، سر بزنگاه غیب می‌شن و ناپدید می‌شن. زمانی که پای منفعت‌هاشون باشه ( مثل منفعت مرد روی بالکن که خنده و تمسخر افراد بود) همیشه هستن ولی در مواقع ضروری و کمک کردن ناپدید می‌شن.

تا پایان پرده اول همگی فکر می‌کنیم که واقعا فرد مخوف و مسلحی داخل خونه هست. حتی مخاطب
چرا؟ چون تمامی شخصیت‌ها کنترل رو به دست مرد روی بالکن دادن جوری که حتی اعتماد مخاطب هم جلب می‌شه. اعتماد کسی که داخل صحنه نیست. جامعه‌ای که به دست افرادی میفته که توانایی استفاده از افکار و سوادشون دارن ولی در حدی به اونها توسط افراد سطح پایین بها داده می‌شه که دیگه هیچکس نمیتونه اونها رو کنترل کنه و همگی مطیعشون می‌شن.
ولی با بیرون اومدن پیرزنی ساده از خونه متوجه می‌شیم که اهالی محله از فردی که بهشون اعتماد داشتن فریب خوردن.
و‌ ��نده‌‌های مرد روی بالکن که به هیچ چیز جز شکنجه شبیه نبود.

داخل پرده دوم مجدد پیرمرد حس میکنه افرادی رو دیده که وارد خونه شدن.
این بار هم به تمامی افراد محله می‌گه ولی کسی باور نمیکنه. اگه دقت کنیم پرده اول وقتی پیرمرد این رو میگه جز دخترش کسی باور نمیکنه تا زمانی که مرد روی بالکن تایید میکنه. این بار هم کسی حرف پیرمرد رو باور نمیکنه ولی دیگه قرار نیست حرف مرد روی بالکن تایید بشه. حتی حرف اون هم به واسطه دروغی که قبلا گفت تایید نمی‌شه. اعتمادی که از دست رفته و برنمیگرده.

این بار مرد روی بالکن به وضوح تلاش میکنه تا ثابت کنه دروغ نمیگه و واقعا افراد حرامی ای وارد خونه و متروکه شدن.
چرا باید باور کنن زمانی که اعتمادشون از دست رفته؟
پس باور نمیکنن. پیرمرد که اصرار میکنه افرادی رو دیده هم توسط دکتر به توهم متهم می‌شه(که مثل پرده اول فکر میکنه توانایی و تخصصش در جامعه نوبره و هیچکس جز اون‌ونمیتونه مشکل رو حل کنه).
توهمی که مرد روی بالکن شدیدا قصد داره تکذیب کنه. چرا؟ چون این بار  افراد حرامی واقعا وجود دارن و اگه پا به باقی خونه‌ها بذارن برای مرد روی بالکن هم‌ ضرر داره
پس افراد جامعه که کنترل ما دستشون هست تنها زمانی صداشون در میاد که همه چیز به ضررشون باشه. و الا یا سکوت یا دروغ رو ترجیح میدن. مثل مرد روی بالکن.
با متهم شدن پیرمرد به توهم قرص خوابی برای اون تجویز میشه. و اوج نمایشنامه جایی که تمامی اهالی محله از این قرص میخوان. قرصی که مردم رو به خواب فرو میبره. جامعه‌ای که توسط حماقت‌‌ها به خوابی عمیق فرو میره. حماقتی که همه‌گیر می‌شه و فکر میکنن به آگاهی رسیدن ( قرص خواب)  ولی قضیه کاملا برعکسه. و تنها فردی که این قرص رو نمیخوره مرد روی بالکن هست.

مرد روی بالکن به واسطه افکار هوش روشنفکری و تواناییش اینقدری بالغ هست که قرص رو مصرف نکنه. ( افرادی که تحت تاثیر جو جامعه قرار نمی‌گیرن و به یک تجویز ثابت پا نمی‌دن)
و حالا با به خواب رفتن تمامی اهالی محله جز مرد روی بالکن که با بیداریش از پس خودش قطعا برمیاد، حرامی‌ها از خونه متروکه بیرون میان و به سراغ خونه‌هایی میرن که مردمش به خواب رفتن.
غارتی که هر دو قشر جامعه ( سطح بالا و سطح پایین) مقصرش هستن. جایی که میتونستن کمک هم کنن ولی ترجیح به رد کمک داشتن و توسط حرامی‌ها غارت می‌شن.
اتفاقب که به وضوح داخل جامعه دیده میشه.

این کتاب میتونه اقتباسی هم از قصه قدیمی چوپان دروغگو باشه با زبانی جدید و ماهیت جامعه‌شناسی
Profile Image for °•.Melina°•..
295 reviews251 followers
December 28, 2023
شاید اگر هیچوقت وارد رشته‌ی ادبیات نمایشی نمیشدم، نمیفهمیدم انقدر نمایشنامه‌نویس های ماهر ایرانی داریم با نمایش هایی پرمفهوم و خاص و چقدر تقریبا غمگین که انگار وضع مملکت ما همیشه همینطوری توص��ف میشده و تاالان هم ادامه داشته.
مردم یا ترس دارن یا سواد ندارن‌.
انقدر کاری نمیکنن که دیگه کاری هم از دست برنیاد.
‌کاش یک روز عوض بشه این فرمول.
Profile Image for Mohammad Roufarshbaf.
203 reviews27 followers
December 18, 2019
این نمایشنامه را در تاریخ ۲۷ آذر ۹۸ و در برنامه‌ی شب یلدا در انجمن ادبی باران علوم پزشکی اصفهان خواندیم. من نقش مکانیک را بر عهده گرفتم. تحلیل‌های زیبای بچه‌های باران باعث شد دید خیلی وسیع‌تری نسبت به آنچه نویسنده نوشته پیدا کنم.
Profile Image for 0r2b80.
168 reviews36 followers
June 10, 2023
امتیاز اصلیم بهش حدود چهاره اما پنج دادم چون به نظرم لیاقت امتیاز میانگین بیشتری داره
در ضمن باید به اینم اشاره کنم که بعد از این به این نتیجه رسیدم که عموما سلیقه من با نمایشنامه های ایرانی همخوانی بیشتری داره
در مجموع نمایشنامه نمادینی از اوضاع مملکت خودمون بود و من واقعا ازش لذت بردم
Profile Image for Payam Ebrahimi.
Author 66 books161 followers
April 29, 2024
همون چوپان دروغگوی خودمون بود.
کمی حال و هوای قدیمی داشت. هم موقعیت و هم دیالوگ‌ها. در زمانه‌ی خودش می‌تونست کار متوسطی باشه. اما در این دوره احتمالاً اونقدرها جذاب نیست و کشش نداره.
Profile Image for Saharbrz.
21 reviews1 follower
December 25, 2016
مرد روي بالكن: اين دفعه باورتون نميشه، اين از ترس بدتره، خودتونو زدين به بي خيالي.من ميگم خطر جديه ، براي همه مون ، اگه باور ندارين خودتون تجربه كنيد.
مرد: خيلي معذرت ميخوام آقاي دكتر ، جر و بحث با اين آدم معلوم الحال چه فايده دارد؟
مرد روي بالكن: جر و بحث فايده نداره، يه كم فكر كنين.
Profile Image for Haniye safarpour.
120 reviews25 followers
February 21, 2024
می‌نویسم که خاطره‌ش یادم بمونه: با جمع نمایشنامه جذاب و باکیفیت خوندن خیلی می‌چسبه :)
Profile Image for Amir Sahbaee.
313 reviews18 followers
November 13, 2020
عجب نمایشنامه ی فوق العاده ای!میتونم بگم که تو نمایشنامه هایی که از ساعدی خوندم این بهترینش بود.شخصیت پردازی ها بدون حتی اندکی توصیف فیزیکی واقعا فوق العاده بود.با اینکه نمایشنامه بیش از 10تا شخصیت داشت و کلا 90 صفحه بود اما هرکدوم از شخصیت ها کامل و جامع شکل گرفته بودن به طوری که حتی میشه بدون نگاه کردن به اسامیشون فهمید که کدوم جمله رو کی داره میگه.
با اینکه توصیف صحنه هم توش زیاد نیست اما واقعا کتاب مثل یک فیلمه و همه ش با تصاویر تو ذهن جلو میره.
اما درونمایه ی کتاب واقعا فک میکنم میتونه چندین کتاب و مقاله برای تحلیل و بررسی از جنبه های مختلف داشته باشه.از نگاه روانشناسی و شخصیت شناسی تا سیاست و جامعه شناسی.
هرکدوم از شخصیت ها نماینده ی یک قشر و فکر بودن و کتاب چقدر نمادین بود و خب با توجه به وضعیت سیاسی اجتماعی ایران بخش های زیادیش واقعا غم انگیز بود.
واسه اینکه دلم نمیخواد تعریفش کنم یا تحلیلش کنم و اسپویل کنم کتاب رو,خیلی به درونمایه نمیپردازم.
این نکته رو بگم که کتاب چقدر شروع خوبی هم داره و یک ضربه با شک که گره همچنان تا پایان داستان باقی میمونه.
به نظرم واقعا توی 93 صفحه همه کار کرده ساعدی...

---
کاش از نشر نگاه کسی بود اینجا که بخونه.این شاید 10امین کتابی باشه که خوندم و ناراضی بودم.اثار مختلف ساعدی رو جدا جدا منتشر کردین و هرکدوم کلی قیمتشه اما تو یه کتاب 90صفحه ای با زبان فارسی هم نمیتونین غلط نداشته باشین.رسم الخطی,نیم فاصله,تایپی و حتی جا انداختن اسم شخصیتی که جملات رو میگه اونم نه فقط یکبار!
واقعا متاسفم
60 reviews7 followers
July 15, 2021
جماعت خواب، اجتماع خواب‌زده، جامعه‌ی چُرتی ...


مرد:
من نمیتونم, من هزارتا گرفتاری و مسئولیت دارم، نمیتونم خودمو تو دخمصه بندازم, نمیتونم.

مرد روی بالکن:
از اولش معلوم بود، من شما ملت رو خوب میشناسم. باهاتون خیلی بیشتر از اونچه فکر کنین آشنام. من از تو شماها دراومدم. سر آب، سر زمین، سر ساختمون، تو دعواها، خلاصه همه جا باهاتون بودم. سایه به سایه هوای کارتونو داشتم. شماها هرکدوم یه مشت از این گرفتاری ها و مسئولیت ها به خودتون بستین. مسئولیت زن، مسئولیت بچه، مسئولیت پدر و مادر، مسئولیت کار، مسئولیت خونه، مسئولیت های اجتماعی. خب، البته همه این ها مانعه.

مرد:
تو دیگه چی میگی؟ بالای گود نشستی و میگی لنگش کن.

مرد روی بالکن:
من این جا وایستادم و همه جارو خوب میبینم. شما حرفای منو باور میکنین، هرچی که میگم. ولی خودتونو میزنین به اون راه و بعد زه میزنین، کثافت می زنین به خودتون، چرا؟ واسه این که می ترسین، همه تون, همه تون از دم می ترسین، ترس مثل خون بیست و چهارساعته تو تنتون میگرده، اون وقت چیکار میکنین؟ هی دست و پاتونو جمع میکنین، هی تو خودتون فرو می رین، تا جایی که فلج می شین و دیگه نمی تونین تکون بخورین.
Profile Image for Sonya.
479 reviews354 followers
February 6, 2017
اين كتاب متشكل از دونمايشنامه با شخصيت هاي مشترك هست. شخصيت ها از گروه هاي مختلف اجتماع و همه به نوعي نمادين هستند كه معناي ديگري در وراي ظاهر آن وجود دارد. دو اتفاق مشابه دردو نمايشنامه رخ مي دهد و واكنش شخصيت ها قابل تامل مي باشد
Profile Image for Hasan Abbasi.
181 reviews7 followers
January 26, 2018
نمایشی در مورد ترس در نژاد و فرهنگ ایرانی ... ترسی که باعث انفعال همه اقشار یک جامعه شده ... ترسی که از کودکی در انسان های این بوم نفوذ کرده و منشا تمام بدبختی ها و رنج هاست ... در این نمایش گروهی از مردم رو در مقابله با خانه ای پر از ترس و تهدید میبینیم ...
Profile Image for Ali .
196 reviews31 followers
December 27, 2020
نمایشنامه‌ی به نسبت خوبی بود. سخت بودن شناخت حقیقت و بی عملی طبقه‌ی روشنفکرنما و دید تحقیر آمیزی که به مردم دارن رو خوب تصویر کرده بود. طنز خوبی هم داشت و وسطش کلی خندیدیم
Profile Image for نيلوفر.
27 reviews8 followers
December 4, 2021
پس از خواندن سومین اثر ساعدی، می‌توانم اعلام کنم که از نویسنده‌های موردعلاقه‌م شده است.
آی بی‌کلاه، آی باکلاه نماد جامعه‌ایست که در آن افراد به فکر خودشان‌اند، به فکر آرامش و آسایش خود، بدون فکر و تحلیل کردن دنباله‌روی یکدیگرند و روشنفکر را به حاشیه رانده، او را از خود نمی‌دانند.
Profile Image for Shiva rsh.
19 reviews7 followers
January 21, 2017
باورتون نميشه و اين از ترس بدتره
خودتونو زدين به بيخيالى
من ميگم خطر جديه، براى همه‌‌مون، اگر باور ندارين خودتون تجربه كنين...
Profile Image for Sarvenaz Hedayati.
23 reviews9 followers
November 29, 2022
بریده ای از کتاب که به حال و احوال این روزامون مرتبطه:

«آفرین، خوب به موقع رسیدی، حالا دیگه نباید وقت
تلف کرد. الان او خوابه و شماها بیدار، اسلحهم که
دارین، الان موقعیه که باید سرنوشت محله رو
تعیین بکنین، باید همت کرد و دست به کار شد و
این هیولا را که باعث وحشت همه شده نابود کرد، بار تصمیم بگیرین و بعدش دیگه راحتی و آزادی.
مرد: خب، این تفنگ، بدمش به کی؟
همه را ورانداز می کند و آخرسر تفنگ را دودستی به
طرف پیرمرد دراز می کند.
دختر: بابا؟
پیرمرد: من که تیراندازی بلد نیستم.
مرد: خوب، این از تفنگ، باقیشو خودتون
میدونین. تو شماها کی تیراندازی بلده؟
مرد روی بالکن: خودت.
مرد: من نمیتونم، من هزارتا گرفتاری و مسئولیت
دارم، نمیتونم خودمو تو دخمصه بندازم، نمیتونم.
مرد روی بالکن: از اولش معلوم بود، من شما ملت رو
خوب میشناسم. باهاتون خیلی بیشتر از اونچه فکر
کنین آشنام. من از تو شماها دراومدم. سر آب، سر
زمین، سر ساختمون، تو دعواها، خلاصه همه جا
باهاتون بودم، سایه به سایه هوای کارتونو داشتم.
شماها هر کدوم یه مشت از این گرفتاریها و مسئولیتها به خودتون بستین. مسئولیت زن،
مسئولیت بچه، مسئولیت پدر و مادر، مسئولیت کار،
مسئولیت خونه، مسئولیتهای اجتماعی. ·
البته همه اینها مانعه.
مرد: تو دیگه چی میگی؟ بالای گود نشستی و
می گی لنگش کن.»
Profile Image for مجید اسطیری.
Author 8 books505 followers
May 25, 2024
یادش به خیر سال 92 یکی از اساتید علامه به من مقاله داد درباره تحلیل ساختاری داستان هفتم عزاداران بیَل. رفتم توی کتابخونه دانشگاه، و چه جای باحال و دنجی بود، این کتاب و چند تا کتاب دیگه از ساعدی رو امانت گرفتم و یه مقاله خیلی خوب نوشتم و ارایه دادم و بیست گرفتم. بعد حضرت استاد گفت بیا اتاقم و چند تا هندوانه زیر بغلم گذاشت که دانشجوی خوش فکر مثل تو نباید حیف بشه و می‌خواست باز مقاله بده که امتیاز خودش رو ببره بالاتر ما هم زدیم به چاک جاده.
یه تعارضی هم توی این نمایشنامه هست. اون شخصیتی که از بالای ایوان داره حماقت مردم رو مشاهده می‌کنه با اینکه نماینده تیپ روشنفکر هستش ولی به شکل عینی نماد برج عاج نشینی هم هست.
Profile Image for Mohsen.khan72.
313 reviews42 followers
October 13, 2021
نمایشنامه کاملی بود. کوتاه و با شخصیت های مشترک. اسم هم چقدر هماهنگی داره با مفهوم نمایشنامه...!!!
Profile Image for Ehsan Mohammadzadeh.
252 reviews28 followers
December 27, 2016
به مناسبت فوت جعفر والی، کارگردان این نمایش گذاشتمش تو اولویت جلوتر.
من موقع خوندن دچار یه کشمکشی بودم. تیپ‌های ساعدی رو باهاشون آشنام و از علاقه‌اش به نمادگرایی تو نمایش‌ها و داستان‌هاش با خبرم، و این نمایش رو هم باید در راستای آثار دیگه‌اش با همون ذهنیت طبقه‌بندی و حلاجی کرد، اما از طرف دیگه وقتی مثلا پیرمرد علی نصیریانه،‌ من نه می‌تونم کس دیگه‌ای رو به جاش تصور کنم، نه می‌تونم دیگه رفتارهای پیرمرد رو از علی نصیریان منفک کنم. من سنم اجازه نمی‌ده این نمایش رو روی صحنه دیده باشمِ، اما کاملا برام مثل روز روشنه که عزت‌الله انتظامی چه جور مرد روی بالکنی بوده و یا چه طور دیالوگ‌هاش رو ادا می‌کرده. خلاصه که سخته الان نمایش رو جدا از بازیگرهاش دید، همون جور که نشد گاو رو (باز هم با حضور جعفر والی عزیز) از بازیگرهاش جدا کنم.
خیلی خلاصه بگم که متاسفانه باز تحت نام نمایشنامه با پیش‌داوری سراغش اومدم و خب نه، اینجا به اون عمقی که تو آثاری مثل چوب به دست‌های ورزیل یا ابداع و نوآوری‌ای که تو ضحاک داشت نتونست دست پیدا کنه. البته که باید اثر رو تو ظرف زمانی خودش دید و یک طرفه به قاضی نرفت.
روی هم رفته از این نمایشنامه راضی‌تر از آثاراخیری بودم که ازش خوندم.
Displaying 1 - 30 of 72 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.