در نخستین رمان اسطورهای ایران، اردشیر نوجوانی ست که از جهان معاصر، گام بر زمان مینهد و سر از زمانهی ضحاک ماردوش (آژی دهاک) برون میآورد. او با نگاهی امروزین و ایرانی و انسانی، زندگی در آن دوران را تجربه میکند و در کنار کاوه و فریدون و ایرج و ... با همه زوایای این بزرگترین ماجرای اسطورهای تاریخ بشر آشنا میشود. هستی او در مسیر این حرکت در زمان، متحول و برای رستاخیزی راستین و نهایی آماده میشود.
English : Arman Arian آرمان آرین زادهی ۱۳۶۰ است. او با آفرینش اثر سهگانهٔ «پارسیان و من» به دنیای ادبیات شناسانده شد. پارسیان و من نام رمانی است در سه جلد که بیانکنندهی اسطوره، حماسه و تاریخ ایران است.
Here Comes the Resurrection Day (The Persians and I, 3), Arman Arian Bardia is a fifteen year old teenager who has been born into a rich family, his mother has died and his father lives in Europe with another woman. Bardia lives with his nanny and their caretaker in a quiet and lonesome mansion in Tehran. He is trained in various athletic fields such as swimming, riding and archery and studies many books and has a philosophical belief. He is the top student in the school and many are jealous of him, but he himself is being haunted by many thoughts. Finally he sets out for Europe by the order of his father to continue his studies and life there but the crashing of the airplane on which he is flying, on the mountain chain of Albourz, changes his destiny. He is the only survivor, injured and crushed on a peak, waiting for his doom... But soon a creature flies to him from above the sky, which is a strange and colorful bird... the giant bird picks him up with a marvelous tenderness and carries him to his green magnificent and fragrant nest, on top of Damavand _ the highest mountain in Iran _ peak. The bird is Seemorgh. An immortal, and in of the common people's beliefs, legendary bird which is the most ancient protector of Iran. He who had taken Ardeshir and Siavash to the age of myths and epics of the ancient Iran, and had brought them back, this time takes Bardia to the ancient times and the age when Cyrus the great has begun to rule. Now he is prince Bardia, King Cyrus' second son, and he is also contemporary to the young Darius _ the future Darius the great! _ who is his cousin. In the very first night, Bardia and Darius fight with a group of Satanists in an old district of Shoush , disturbing their blood drenched, baby sacrificing ceremonies. But their leader named Arikshad escapes and disappears. The following morning is the two youngsters' beginning of a journey; a journey from the ancient Shoush to Babylon; because all the Achaemenid army and the Cyrus himself are behind the gates and besieging the city. تاریخ نخستین خوانش: روز هفدهم ماه آگوست سال 2015 میلادی عنوان: پارسیان و من کتاب سوم - رستاخیز فرا میرسد؛ نویسنده: آرمان آرین؛ تهران، موج، 1383 تا 1384؛ جلد سوم از مجموعه سه جلدی؛ شابک چاپ ششم جلد 3: 9789645834293؛ موضوع: داستانهای فانتزی از نویسندگان ایرانی سده 21 م نویسنده «آرمان آرین» در جلد سوم از «سه گانه پارسیان و من» که داستانی جداگانه از جلدهای دیگر دارد، به زندگی کورش کبیر پادشاه باستانی ایران، از فتح بابل تا درگذشت او پرداخته شده است. راوی داستان پسری پانزده ساله و امروزی به نام «بردیا» ست. که در اثر رخدادی به دوران باستان ایران سفر میکند و در جای پسر «کورش»، «بردیا» قرار میگیرد. «بردیا» به «کورش» برای فتح بابل یاری میکند و از نزدیک با غمها و شادیهای پادشاه بزرگ همراه است. نقل از متن کتاب: «پرنده پاهای بزرگش را بدور کمر من حلقه کرد و بی آنکه به من صدمه ای بزند، مرا برداشت و دوباره اوج گرفت! چشمانم را باز کردم و از وحشت فریاد زدم. کوهستان در زیر پاهایم کوچک میشد و من اینک با آن پرنده در آسمان گرگ و میش، برفراز رشته کوههای درهم پیچیده و بهم پیوسته، پرواز میکردم! آیا این پرنده مرا ربوده بود، تا برای خوراک فرزندانش به لانه ببرد؟! اما نه! چیزی غریب در او بود، که مرا به تعجب و فکر فرو میبرد. اندازه ی او آنقدر بزرگ و چهره و رن�� پرهایش، طوری مرموز بود، که هرگز نشنیده بودم چنین موجودی در دنیای مادّی زندگی کند! بیشتر شبیه پرندگان عظیم الجثه ی باستانی ای بود، که در سالهای بسیار دور نسلشان منقرض شده بود. پاهایش را طوری دور تن من حلقه کرده بود که بهتر و بی صدمه تر از آن نمیشد فرد مجروحی را منتقل کرد! وقتی از میان پلکهای یخ بسته ام، به او دقیقتر نگاه کردم، دیدم که پرهای رنگارنگش در نور پیش از طلوع میدرخشد. به سختی چشمانم را بر پرنده ی عظیم الجثه چرخاندم، و اندیشیدم که آیا من مرده ام؟ آیا در بهشت و کنار یکی از مرغان آسمانی هستم، و یا این، تنها یک رویای خوش زودگذر است؟! پرنده مرا در میان پاهای بزرگش برداشته بود، و با خود میبرد! بالهایش را آرام و باشکوه برهم میزد و نگاهش رو بسوی قله ای بود، که بلند و سر به فلک کشیده ی پیش روی ما، قرار داشت. ما بالاتر از ابرها میرفتیم، و من میدیدم که پرهای هزار رنگش، با هر چرخش و اوج و فرودی، رنگ به رنگ، و زیبا، و درخشان میشود، و میرود و بازمیگردد. آرام با دستهای بیحسم پاهای او را لمس کردم، که ناگهان چشمان هوشمندش را به من دوخت، و از میان منقارش، صدایی انسانی برآمد: این رویا نیست بردیا! تو نجات یافته ای!... او حرف میزد! آن پرنده حرف میزد! بالهایش را طوری بطرف بالا چرخاند، که باز هم اوج گرفتیم و بسوی کوه نقره ای زیبا رفتیم. زمزمه کردم: این دماوند است... من ... من...؛ صدای عجیب و آسمانیش دوباره در گوشم پیچید: اینجا دماوند است. اینجا خانه ی من است و من سیمرغ هستم» پایان نقل از: پارسیان و من کتاب سه: رستاخیز فرا میرسد. ا. شربیانی
من اهل ریویو نوشتن نیستم ولی نمیتونم ننویسم که به جد این مجموعه مزخرف ترین و مهمل ترین و چرند ترین کتاب فانتزی ای بود که به عمرم خوندم... این آقا نه نوی��ندگی بلنده و نه اساطیر و ادبیات ایران رو میشناسه... خودم رو مجبور به خوندنش کردم ببینم این جوایز برای چی کسب شدن... ولی دریغ از حتی یک نکته مثبت! در طبقه ی بدترین کتابهای زندگیم جا گرفت بدون کوچکترین شک... اونهایی که به این کتاب پنج ستاره دادن امیدوارم چهارتا فانتزی خوب بخونن تو عمرشون، یا لااقل داستانهای شاهنامه رو بخونن تا متوجه میزان چرت بودن این کتابهای چرند بشن...
این جلد، بهترین جلد مجموعهست. هم قلم نویسنده بهتره، هم داستان پردازی وهم سیر وقایع. البته همچنان فکر میکنم که اگر سن خواننده بیشتر از پانزده سال باشه ایراداتی مثل به کار بردن واژگان عامیانه و شکسته نویسی وسط یک جملهی ادبی، خیلی به چشمش میاد ولی تنها مورد کتاب که من باهاش مشکل داشتم (البته اگر تاریخ نخوانده باشید اصلا متوجهش نمیشید) نیمهی دوم کتاب بود. تو این نیمه اشکالات تاریخی خیلی زیاد بود و قسمتی که من باهاش مشکل شدید داشتم همون داستان تکراری کمبوجیهی منفور خبیث بد ذات در برابر بردیای مهربان دوست داشتنی خوش ذاته. به نظرم یواش یواش وقتشه که بیخیال این دروغ پردازی هرودوت بشیم. منابع تاریخی جدید واقعا تصویر دیگهای از کمبوجیه نشون میدن
این که چرا بعضی از دوستام به این کتاب 5 دادن و این که چرا نتیجهی ارزیابیش شده چهار رو نمی دونم، اما خب یکی از بدترین کتابهایی بود که توی عمرم خوندم. بعضی جاهاش اون قدر بد بود که ورق میزدم و از هر صفحه دو خط میخوندم تا متوجه شم چی میشه. خط داستانی افتضاح. دیالوگ نویسی و تصویرسازی از فضا و مخلوط کردن فانتزی و دنیای مدرن داستان بسیااار بیشتر از افتضاح. خیلی جدی بگم، تنها دلیلی که این کتاب رو خریدم این بود که جلدش یکی از کارهای سهیل دانشاشراقیه و شبیه کاراکتر بازی پرینس آو پرشیای دو، و خب مطمئناً دفعهی بعد که دیدمش ازش خواهم پرسید چرا کاراش رو(حتی نیمه تمام) روی امثال این کتاب و کتاب پیشتازان مرگ و .. میذاره که آدم به اشتباهِ خریدنشون بیفته. خوشبختانه فقط همین یه جلد رو خریدم از این دست کارا.
درست مثل دو داستان قبلي زيبا و دلچسب بود، چيزي كه باعث ميشد اين كتاب جذابيت جداگانه اي براي من داشته باشد روايت داستان از زبان شخصي بود كه به نوعي در تاريخ كمتر شناخته شده است.
✍ مجموعه پارسیان و من هم بلاخره تموم شد و من واقعا لذت بردم از این مجموعه، جلد سوم یک اقتباس معتبر و تمام عیار از تاریخ و فرهنگ و حتی کتاب های مقدس بود. دو جلد اول اقتباس شاهنامه بود اما جلد سوم روایت گر تاریخ ایران زمین در دوران کوروش بزرگ بود. من جدا بعضی جاها از دانش و اطلاعات معتبر نویسنده در دل داستان به وجد اومدم، به این علت که این کتاب در سال ۱۳۸۴ نوشته شده و اون زمان اینترنت مثل الان نبود که آدم دسترسی کاملی به منابع اطلاعاتی داشته باشه. با این حال روایات معتبر رو در خیلی از بخش های کتاب میبینید. از ماجرای کوروش و قوم بنی اسرائیل و وعده ی خداوند در انجیل و دانیال نبی گرفته تا اقدامات و سخنان کوروش در بابِل.
جالب تر از اون ماجرای ذوالقرنین بود که به صراحت از زبون کوروش، در نامه به بردیا نقل شد و جسارت آرمان آرین برای نسبت دادن اون بخش از قرآن و ذوالقرنین به کوروش بزرگ رو در اون زمان، باید تحسین کرد. بازم میگم دانش نویسنده به اطلاعات در زمان خودش نوشته شدن کتاب قابل تقدیره، الان ما با یه سرچ به صورت خلاصه میتونیم خیلی چیزارو متوجه بشیم اما اون موقع طرف باید کتاب های حجیم رو میخوند تا به این اطلاعات دسترسی پیدا کنه و پیداست که آرمان آرین برای این کار تحقیقات زیادی داشته.
اما در کنار تعریف ها بذارید از ایرادات کار هم بگم و هشدار اسپویل هم میدم.
🪓 بزرگترین ایرادش برای من عاشقانهی تکراری بود که توی هر سه جلد فرجام مشابه ای داشتن و من حتی از همون اولش تونستم پیش بینی کنم سر و ته عاشقانه یا به اصطلاح رومنس قراره چی بشه ولی ته دلم امید داشتم مثل دو جلد قبلی نشه و نویسنده اینجا یه تغییری نسبت به اون دوتا بده اما متاسفانه بازم همون سناریو تکرار شد. (البته خود رومنس رو حتی نسبت به دو جلد اول بیشتر دوست داشتم اما فرجام تکراریش رو نه)
مورد خاص دیگه ای که آزارم بده ندیدم توی داستان اما یه ایرادم از نشر موج میگیرم. نشر موج در کنار همهی خوبی ها و اخلاق حرفهای که داره و طراحی جلد های زیباش، باید روی تجدید چاپ ها دقت بیشتری به کار ببره و همینطور سریع چاپ نکنه. مثلا این نسخه که خوندم چاپ هفدهم بود ولی ایراداتی داشت. به عنوان مثال چندتا از فصلها به جای اینکه اسم خودشون اون بالا باشه، اسم فصل های آینده اون بالا قرار گرفته بود، یا یکی از فصل ها ��سمش ناقص افتاده بود و این موارد واسه تجدید چاپ هفدهم بهتره که دیده نشه و وجه ی خود نشر رو بالاتر میبره.
✒ آخرین حرف هم درمورد جلد نهایی پارسیان و من بخوام بگم و همچنین یکی از بهترین بخش های کتاب، به نظرم پایانبندیش بود. داستان هر سه جلد و شخصیت هاش در پایان به یک جمع بندی نهایی خیلی خوب و با حوصله رسید. نویسنده میتونست به شیوه دو جلد قبلی در پایان ماجرای تاریخی این داستان، کتاب رو تموم کنه اما حوصله به خرج داد و یک پایانبندی کامل برای مجموعهی خودش نوشت و با این کار به شعور مخاطبش احترام گذاشت. واسهی همین، کار رو برای من ارزشمند تر کرد. (رستاخیز و اتحاد بزرگان و اساطیر این سرزمین)
این کتاب را میتوان از چند وجه بررسی کرد. شاید اولین وجه داستان بودن باشد. بسیار ضعیف و مذخرف، نویسنده واقعا ضعیف عمل کرده بود، قلم واقعا ضعیف بود و هیچ چیز نداشت. کتاب سوم کمی جذابتر از دو کتاب اول بود اما واقعا هیچچیزی نداشت! هیچ توصیفی جز بلندی موی زنان و زیبایی آنها در کتاب به چشم نمیخورد. دومین منظر تلاش نویسنده برای بیان تاریخ و اسطورهها بود، که گرچه این تلاش شاید بتوان گفت تلاش خوبی بود اما بسیار ضعیف صورت گرفته بود. تصاویر همه بسیار غربی و امروزی بودند. به نظر هیچ تحقیق جدی از لحاظ تاریخی صورت نگرفته بود. سومین منظر، وجه ایدهآلگرایی و رسانهبودگی کتاب است. کتاب هرچند به ظاهر میکوشد تا رسالت رسانهای خود را انجام دهد اما بیشتر گند میزند. برداشتها از دین، خدا، زندگی و ... بسیار کمعمق، سطحی و بیارزش است و در سراسر داستان شخصیتها تقریبا هیچکاری نمیکنند (هرچند این هیچکاری نکردن در کتاب سوم کمتر است) و تنها نظارهگرند، اما این نظارهگر بودن در انتهای این سهگانه همچنان ادامه دارد. هیچ فلسفه، تفکر یا اندیشه عمیقی پشت این کتاب نیست و همه چیز واقعا سطحی، کاریکاتوری و احمقانه است. به واقع برای ادبیات نوجوان عمیقا تاسف خوردم. نکته جالب اینجاست که نویسندگان بهتری مثل بایرامی هستند اما چنین چیزهایی خوانده میشود. صفحه ۷۲ هر چقدر بیشتر میخوانم غربزدگی را بیشتر در نوشتههای آرمان آرین بازمییابم. خدایی که نفر است (!) از غربیترین ایدههای ممکن برای یک جهانبینی است. به نظر میرسد آرین تلاش دارد تا جهان را به بچهها معرفی کند، در این تلاش از اسطورههای ملی کمک میگیرد اما روش او غربی است. نمیدانم چقدر آگاه است که این کار را به چه روشی انجام میدهد اما متاسفانه کتابهایش به نظر بیش از این که مفید باشند مضر خواهند بود. خدایی که نفر است و شخص، به زودی در زندگی به مشکلات بزرگی برمیخورد و بیاستفاده میشود. ما به آثار درستتری نیازمندیم. آثار او بیشتر چیزی شبیه به یک اخلاق سکولار را منعکس میکند که مطلوب و دوای درد نیست. ولی این کتاب سوم تا اینجا فقط کمی از دو کتاب قبلی جذابتر بوده ...
𖣘 #پارسیان_و_من جلد سوم #رستاخیز_فرا_میرسد نوشته #آرمان_آرین. جلد سوم راجع به پسری به اسم بردیا هست که اون هم مثل دوتا پسر قبلی تو زمان سفر میکنه و این دفعه به زمان کوروش کبیر میره. باید بگم یکی از افتضاح ترین هایی بود که خوندم. این کتاب به جای اینکه پیشرفت کنه پسرفت کرد. خیلی جالبه بردیا یه نوجوون 15 ساله امروزی که همه تایمش رو داره کتاب میخونه بعد کوروش کبیر رو نمیشناسه، یا تو کتاب اول اردشیر پدر و مادرش درباره گذشته ایران براش داستان و کتاب میخونن ولی کاوه و فریدون و ضحاک رو نمیشناسه. حالا میگیم تو کتاب دوم چون سیاوش بچه یتیم بود و وسط بیابون زندگی میکرد چیزی نمیدونست. از طرف دیگه تو هر سه تا کتاب راوی پسر بود در حالیکه جا داشت یکیشون دختر باشه. یه نکته منفی هم که داشت این بود که هر سه تا پسر عاشق یه دختر میشن که اون دختر میمیره. بعد چرا باید کسی که سنش آنقدر پایینه عاشق بشه؟ 10 - 13 - 15 ساله، هر سه تاشون هم قصد ازدواج داشتن. درباره سیمرغ که اصلا نمیخوام چیزی بگم، یهو میاد کوه دماوند رو بلند میکنه 😂 درباره پایان مجموعه هم که انگار به زور جمعش کرده، اون چه رستاخيزی بود آخه. 😐 خیلی دوست دارم بدونم چجوری اون همه جایزه برده.
من یه مشکلی با مجموعه دارمم! این بچه ها تو زندگیشون داستان اسطوره هارو نشنیدن؟ مثلاً سیاوش نمی دونس خان اول چیه؟! بعد اینکه تاریخ خیلی امروزی شده! یه اسپویل هاییم وسط متن داستان بود! اگه نبود خوب بهتر بود... ولی در کل خیلییییییی قشنگ بود!
چقدر این مجموعه خوب بود! هیچ وقت لذتی رو که ازش بردم یادم نمیره، گمونم بعد از همین داستانا بود که با یکی از بچه ها داستان مینوشتیم و تو مدرسه میفروختیم:)
جلد سوم این مجموعه هم تموم شد. و به نظرم جلد دوم از همشون بهتر بود. جلد سوم دیگه طبق داستانهای شاهنامه نبود، و شخصیت اصلی، از زمان حال رفت به زمان سلطنت کوروش و نشست جای بردیا پسر کوروش. من چون درباره تاریخ اون زمان چیز زیادی نمیدونم، نمیتونم اگه سوتیای چیزی در این زمینه داده باشه پیدا کنم. . در این کتاب هم، نویسنده همون روشی که در کتاب دوم برای معرفی فرهنگ سیستان داشت، یعنی معرفی مستقیم جاذبههای توریستی و مولفههای فرهنگی، برای خوزستان هم استفاده کرده. بهتر بود اینا رو غیرمستقیم بگه، نه اینطوری مثل دایرهالمعارف: اروند، رودیست در جنوبغرب ایران که عربها آن را دجله مینامند! یه جاهایی در غیرمستقیمگویی خوب عمل کرده. مثلا داریوش هخامنشی رو در نوجوانی داریم که داره برای بهبود اوضاع کشور، ایدههایی میده که میدونیم داریوش در زمان سلطنتش اون ایدهها رو اجرایی کرده. مثلا در جایی، داریوش میگه اگه یه راه میونبر وجود داره، همون باید راه اصلی باشه! که به نظرم میتونه اشارهای باشه به ساخت کانال سوئز توسط داریوش! یا در جایی از داستان، شخصیت اصلی با یهودیان بابل به زندان میافته، و یهودیان ضمن اینکه همه علیه پادشاه بابل شورش کردن و به همین دلیل اسیر شدن، دائم توی همون زندان با هم دعوا میکنن سر چیزای مسخره! این اشاره به اختلافات بنیاسرائیل و کنار نیومدنشون با همدیگه رو دوست داشتم! اشارهش به اینکه کوروش همون ذوالقرنین قرآن هست هم بد نبود. . حرفاش درباره اعراب خیلی نژادپرستانه بود. نه فقط اعراب عربستان، حتی اعراب ناحیه اروندرود. یه سری آدمِ وحشیِ غیرمتمدنِ دغلبازِ شمشیربهدست! اگرم یه زمانی مردم اون ناحیه اینطوری بودن، به نظرم بهتره الآن دیگه بهش انقدر مستقیم اشاره نکنیم! . شخصیت اصلی، با اینکه از زمان حال رفته به زمان هخامنشیان، و تا حالا شمشیر دستش نگرفته و جنگ ندیده، خیلی ماهرانهتر از سربازان آموزشدیدهی هخامنشی شمشیر میزنه و زخم پانسمان میکنه و...! یه آدم بیتجربه وقتی میبینه دوستاش دارن دور و برش کشته میشن، فقط خشکش میزنه! اینم به نظرم ازجمله باگهای داستان بود! . خیلی جزئی میشه این نقد، اما گاهی نویسنده خواسته مثلا ادبی و فاخر صحبت کنه، ولی گند زده!! به عنوان مثال: "سیمرغ گفت: '... آنوقت دیگر کدام کوهِ زیباست که که از حقیقت زیباتر باشد؟ حقیقت همهی دیدنیها را خواهد برد و تمامی حقایق را برملا خواهد کرد.' " حقیقت، حقایق را برملا خواهد کرد!! . (از زبان داریوش) "اینها همهاش به خاطر آن خوشقلبی وحشتناکی است که توی آن مغز لعنتی و نازنینت چپاند��ای!!!" خوشقلبی توی مغز لعنتی و نازنین! خیلی هم ادبی و زیبا! . و بعله دوستان! دوباره شاهد یک داستان عاشقانه مسخره و هولهولکی بین دوتا نوجوان چهاردهپونزدهساله هستیم. بابت همین ماجراهای عاشقانه هم که شده، من این کتاب رو به نوجوانها توصیه نمیکنم. دیگه فقط همین مونده که یه رمان بدیم دست پسر نوجوانمون که با تاریخ و اساطیر ایران آشنا بشه، بعد بیاد بهمون بگه اگه بردیا میتونه ۱۵ سالگی عاشق بشه و زن خوشگل بگیره، چرا من نتونم؟! حالا درسته که قدیما دخترپسرا زود ازدواج میکردن ولی برای نوجوان امروز، گفتن این چیزا، جز هواییشدن عایدی نداره! اگر هم میخواید داستان عاشقانه برای این رده سنی بگید، از نظر من باید خیلی نجیبانهتر و پوشیدهتر باشه. . پسره، بعد از چنادین روز اسبدوانی در کوهستانهای غرب ایران، سرماخورده و تبدار شده بود. تا به هوش اومد و دید یه دختر زیبا داره ازش پرستاری میکنه، در عرض ۲۰ دقیقه دل و دین باخت و تصمیم به ازدواج گرفت!! پسری که مثلا قراره پادشاه آیندهی ایران باشه و همسرش میشه ملکه! همشونم میگن هیچوقت فکر نمیکردم بتونم عاشق دختری بشم ولی عاشق تو شدم!! داداش تو اساسا دختری ندیده بودی! وگرنه شناگر ماهری بودی و در ۲۰ دقیقه میتونستی تمام هفتشهر عشق رو گز کنی!! تازه میگه به دختره قول دادم که بعد از او هم عاشق کسی نمیشم!! والا با این پشتکاری که شما در عاشق شدن داری، بذار دو روز بگذره، چهارتا شهر دیگه هم برو، دخترای اونا رو هم ببین، نظرت عوض میشه! عشق کتاب سوم، از دو کتاب قبلی بیمنطقتر، مسخرهتر، لوستر، و پیشرفتهتر بود! . بعدم سوالم اینه: این قبیلهای که انقدر حساسن روی ناموس، و دختر و پسر فراری رو میکشن، از اول چرا یه دختر جَوون رو گذاشتن پرستار این آقای بردیا، که حمامش کنه و بهش غذا بده و اون وسط هزار ادا اصول دربیارن؟! پیرزناتون بلد نبودن این کارو بکنن؟! . من تازه فهمیدم که نویسنده کتاب در زمان نگارش این مجموعه، بین ۲۰ تا ۲۴ سال سن داشته. خب با این حساب این داستانهای عاشقانه کاملا توجیه میشه! از آقایون خواهش میکنم توی این سن و سالها که هستن، از نوشتن هرگونه داستان عاشقانه خودداری کنن، چون همچین چیز لوس و بیمنطقی ازآب درمیاد! . پایانش هم که رستاخیر بود و نیروهای خیر و شر به جون هم افتادن، ولی خیلی زود جمعش کرد و قضیه رو با پیروزی خیر به پایان رسوند! در کل به نظر من این مجموعه، در اولِ راه "داستانپردازی با اسطورههای ایرانی" قرار داره. خیلی بیشتر از اینا میشه با اسطورهها و داستانای قدیمی ایرانی بازی کرد. . بعدم حالا تا بحث اهمیت به اسطورهها و داستانهای قدیمی پیش میاد، همه میرن سراغ شاهنامه و هخامنشیان! این همه کتاب دیگه هست: کلیلهودمنه، سمک عیار، تاریخ بیهقی، خمسه نظامی، و... . اینا هم خیلی سوژه دارن برای طراحی کردن، داستان نوشتن، فیلم ساختن... همون شاهنامه هم فقط ضحاک و فریدون و رستم نیست... کلی شخصیت و ماجرای جالب دیگه هم داره. سراغ اینا هم برید لطفا! گناه دارن!
This entire review has been hidden because of spoilers.
مبهوت شدم!!! شخصیت پردازی خیلی خیلی پیشرفت کرده!!! تا حدی که مرتب با خودم کلنجار میرفتم و مثل شخصیتهای کتابهای معروف باهاشون همدردی میکردم. از شخصیتها خوشم میومد یا میتونستم راجبشون نظر بدم(عمو داریووووش^_^). نیش و کنایهها و شوخیها دیگه زیاد آبکی به نظر نمیومدن(مخصوصا صحبتهای بردیا با داریوش و خونوادهاش) و درکل این جلد کاملا ملموستر از دو جلد دیگه به نظر میومد. البته شاید هم یکی از دلایلش نبود اسامی عجیب غریب بود. نه اینکه خیلی حساس باشم اما ارتباط برقرار کردن با شخصیتهایی که اسامی روان و ساده نداشته باشن برام سختتره مثل اینه که تا میومدم بگم اَژیدهاک دو پاراگراف خونده بودم. میدونم اسامی باستانی کلا برای مردم امروزه عجیب به نظر میان ولی خب کاریش نمیشه کرد. با این حال اِشکال بزرگ کار، پایان سریع بود. چند فصل آخر ناباورانه و سریع شکل گرفتن درحالی که به نظرم میتونست با پردازش بیشتر شاهکاری اساطیری بشه برای خودش! یه نکته هم که دوست دارم بگم اینه که ایدهی داستانی مجموعه در کل یهسری چیزای خاصی کم داشت. اوجهای داستانی و هیجانهای طبیعی که لازم نباشه با علامت(!) آخر جمله نشون داده بشن.(یکی از بخشهایی که از روان بودن متن در جلد اول و دو کم میکرد و حالت طبیعیشونو گرفته بود.) و چیزایی از این قبیل و یا کمی هم خلاقیت در ایدهپردازی. این موارد چیزهایی هستن که در جلدهای سوم و چهارم مجموعهی پادشاهی جهان آقای کهندانی به وضوح باعث شگفتی میشن. مجموعهی پارسیان و من به خصوص در جلد سوم شخصیتپردازی و قلم روانتری رو به نمایش گذاشت که اگر میشد با ایدههای بکر و خلاقیت پیچیده، شخصیتهایی خاکستری که مثل مجموعهی پارسیان و من مطلقاً خوب و یا بد نیستن؛ ترکیب بشه به نظرم چیز خیلی قابل قبولی از آب دربیاد. تا جایی که به مجموعههای مورد علاقهی هر نوجوونی تبدیل بشه و باعث سربلندی بیشتر ما نوجوونها از نویسندههای جوانمون باشه.
با توجه به اینکه متاسفانه با وجود پیشینه بی نظیر تاریخی و اساطیری کشورمون تو ادبیات ما ژانر فانتزی از موضوعات نوپا و ضعیف به حساب میاد این کتاب و اثر آقای آرین یک گام بزرگ و رو به جلو محسوب میشه ولی من به عنوان یه نوجوون امروزی که حداقل بخش کوچکی از تاریخ و اسطوره ایرانو میدونم سرنوشت بیشتر شخصیت های سه گانه رو میدونستمالان تو کشور ما حتی بچه های دبستانی هم داستان فریدون و ضحاک رو میدونن و بسیا��ی از هم��ن و سالای خودم با ماجرا های کوروش کبیر در ��تح بابل و جریان جانشینی اون و داریوش وبردیای دروغین آشنا هستن از این گذشته داستان هفت خوان رستم و رستم و سهراب حتی از دو داستان قبلی هم مشهور تره البته من عملکرد نویسنده رو در بیان این داستانای آشنا به طوری که هنوز هم هیجان انگیز باشه تحسین میکنم ولی این که دست کم نود درصد مخاطبین کتاب قادر به حدس زدن پایان اون باشن قطعا ویژگی مثبتی برای یک اثر فانتزی نیست هر چند من بازم میگم که این اثر یک گام به جلو هست و در آخر این که نکته منفی دیگه کتاب این بود که گاها ما تصویر درستی از شکل و شمایل شخصیت های اصلی نداشتیم مثل بردیا که فقط به سن و سالش اشاره شده و ما از ویژگی های ظاهری اون بی اطلاعیم
با تشکر از آقای آرین مِنبابِ تلاششان برای احیای ژانر گمانهزن در ایران؛ و اما بعد. سهگانه، آکنده از زورچپونیها و آببندیهاست. پردازش/روایت و شخصیتپردازی و پلات و امثالهم را کاری ندارم، و برایم هم مهم نیست که این ژانر در ایران چهقدر نوپاست یا چه (ولو نیست). نگاه من منتقدانهست و انتقاد، دلسوزی نمیطلبد. موجهای آغازین نوشتن آثار فانتزی در ایران، اصولاً با استفاده از عناصر ایران باستان و آثار کهنی همچون شاهنامه همراه بوده است، اما چرا؟ اگر نیت، همان نیت فردوسی برای صیانت از خیال و ذهنِ پرّای ایرانیست، که متاسفانه نتیجهی مطلوبی ندارد. مثلاً ریک ریوردن در تلاشش برای استفاده از عناصر باستانی یک منطقهی خاص، موفق است. چون عناصر را با بیل و بدون دلیل درون داستان نمیریزد. چشم ما با این نامها آشنا نیست، پس استفادهی تند و تیز ازشان عایدی ندارد. همچنین، اشتباهگرفتن داستان با یک پاورپوینت برای توضیح مسائل باستانی نیز از اشکالات سهگانه بود.
من با آرمان آرین و کتاب هاشون جز این که می دونستم شاهنامه رو به سبک امروزی برای نوجوان می نویسند آشنایی دیگه ای نداشتم حقیقتا با این که تاریخ و شاهنامه رو بسیار دوست دارم علاقه ای نداشتم برای خواندن کتاب هاشون تا این که یه روز اتفاقی این کتاب رو داخل طاقچه دیدم و متوجه شدم درمورد کوروش هست و اون دوران . کنجکاو شدم و شروع کردم به خواندنش
هرچی پیش میرفتم کتاب جذاب تر می شد صحنه سازی ها و شخصیت ها عالی بود خیلی دقیق به جزئیات پرداخته شده بود حتی می تونستم مه هوا و سرما رو حس کنم . حضور داریوش هیجان انگیز بود . صفحه به . صفحه که پیش می رفتم مهیج تر می شد و مست ترم میکرد . جریان خون توی رگ هام سریع تر شده بود ، نفسم داشت بند میومد چشم هام رو بستم و گفتم این کتاب معرکه است ! درست وقتی که چشم هام رو باز کر��م و ادامه دادم داستان شروع کرد به افت کردن این بار هر صفحه که پیش میرفتم کتاب بدتر میشد هم از لحاظ تاریخی و هم داستانی اینقدر این روند ادامه پیدا کرد که در آخر کتابی که تا اواسط داشتم عاشقش می شدم رو تموم کردم وگفتم چه مضخرف ! به نظرم اگر می خواستند هم نمی تونستند اینقدر ماهرانه یک داستان عالی رو به صفر بکشونند :)
با اینکه داستان پردازی توی هر جلد نسبت به جلد قبلی بهتر میشد؛ اما من کتاب دوم رو بیشتر دوست داشتم. رستاخيز آخر داستان اصلا جالب نبود. چی شد یهویی؟ خب سفر این بچه ها در تاریخ چه فایدهای داشت وقتی هیچکدوم چیزی رو تغییر ندادن؟؟ حس کردم آخر داستان فقط نویسنده میخواسته یه جوری تمومش کنه. من این مجموعه رو خیلی بچه بودم که خوندم اما یادمه همون زمان هم با بخشهای عاشقانه داستانها کنار نمیومدم. الان هم هر کاری کردم باز نتونستم بخشهای عاشقانه کتاب رو تحمل کنم .... چون اون زمان کلا این مجموعه رو دوست داشتم گفتم برای هدیه دادن به بچهها دوباره بخونمش. اما الان که تموم شدن پیشنهاد میکنم این کار رو نکنین.
کتاب سه گانه پارسیان و من یادآور روزهای کودکی من است که چقدر با لذت و هیجان این کتاب و میخوندم روزی که کرونا گرفتم برای اینکه حال روحی خودم و خوب نگه دارم دوباره این کتاب و خوندم و مثل روز اول ازش لذت بردم. پایان بندی کتاب و جوری که شخصیتهای شاهنامه به تصویر کشیده شدن بسیار جذاب هستش و پیشنهاد میکنم کودکان و نوجوانها این کتاب رو از دست ندن زیرا فرصتی هست که با شاهنامه و فرهنگ آریایی بیشتر آشنا بشن💙
بعد این کتاب برا من هیچی مث قبل نشد. دلم میخواست بنویسم درست زمانی که آخرین کلمات جلد آخرش تموم شدن. سال ها بعد فهمیدم من تنها بچه ای نبودم که پارسیان و من تغییرش داد. درود ها بر جادوی ارمان ارین لینک در طاقچه: https://taaghche.com/book/72171/%D9%B...
در جلد سوم پارسیان و من، به سراغ کوروش کبیر و ماجرای فتح بابل و اتفاقاتی دیگر در ایران زمین میرویم ایده پایان بندی نویسنده خیلی ایده جذاب و قشنگی بود و قصد ترکیب کردن هر سه داستان را در انتها داشت اما اصلا اصلا پرداختش خوب نبود و به نظرم جا داشت خیلی بیشتر و بهتر به پایان بندی کار میپرداخت در کل در حد خودش و ژانر فانتری فارسی، اثر قابل قبول و خوبی است
برای اولین بار کتابی که در تاریخ ایران و زمان کوروش بگذره چاپ شد و من به عنوان یک نوجوون بسیاااار از خوندنش لذت بردم و با اینکه الان تعداد این کتاب ها و داستان های تخیلی فانتزی زیادتر شده اما بازهم این کتاب رو به همه نوجوون ها پیشنهاد میکنم https://taaghche.com/book/72171
زمانی که ۱۳ سلام بود برای اولین بار اسم پارسیان و من رو از یکی از دوستانم که این کتاب رو هدیه گرفته بود شنیدم, اون زمان علاقه زیادی به تاریخه ایران داشتم و سعی میکردم هر چیزی که در مورد تاریخه ایران هست رو بخونم. خیلی از این کتاب تعریف میکرد و همین باعث شد که من هم کنجکاو بشم. از همون موقع جذبه داستانش شدم ولی اون موقع نتونستم کتاب رو تهیه کنم تا ۱۴ سالگی. بعد از گذشته ۶ سال هنوز خوب بیاد دارم که چطور تمامه صحنه های داستان رو برای خودم توی ذهنم میساختم و تجسم میکردم. بنظرم یکی از کتاب هایی هست که یه نوجوون لازم داره بخونه که اولان با تاریخه ایران آشنا بشه تا حدودی و همینطور قدرته تصویرسازی ذهنی رو بسیار تقویت میکنه.
بعد از این همه مدت, دوباره به سراغش اومدم و دارم کتاب رو میخونم و این بار حتی جذاب تره برام خوندن و لذت بردن ازش.
آگر هنوز شروع به خوندن این کتاب نکردید, الان وقتشه.
بازم نسبت به جلدای قبل بهتر بود ولی مشکلی که من دارم با بعضی از عبارتا و ترکیباست که حس می کنم توی متن نمی شینه یه سری اصطلاحات عامیانه و محاوره ای بین ماها آدمای امروزی که البته از زبون شخصیتی که توی زمان سفر کرده گفته می شه اما بازم حس می کنم مناسب اون بافت نیست...این جلد رو خیلی دوست داشتم شاید چون مربوط به برهه ی زمانی و شخصیت های مورد علاقه ام بود. قسمت توصیف رستاخیزش خیلی خوب بود واقعا خوب دراومده بود من فکر نمی کردم اینطوری جذب توصیفاتش بشم شاید جمله ها ساده بودن اما تصویر ذهنی نویسنده رو خوب منتقل می کردن و راحت می شد تجسمش کرد اون لحظه ای که آدمای تاریخی و به نوعی قهرمانا بیرون اومدن واقعاخوب بود.
آخرین کتاب از مجموعه پارسیان و من، به شرح زندگانی داستانی بردیا فرزند کورش کبیر می پردازد. علی رغم این که کتاب برای گروه سنی نوجوانان هدف گذاری شده، ام خواندن آن برای سایر سنین نیز خالی از لطف نیست. آنچه در این کتاب جالب توجه است مطالعات پیش زمینه نویسنده برای نگارش این کتاب است که از تاریخ هرودوت، عهد عتیق و قرآن را در بر می گیرد. در این داستان از این نظریه دفاع شده که ذوالقرنین یاد شده در قرآن همان کوروش کبیر می باشد که شرق و غذب عالم را درنوردیده است. همچنین از دانیال نبی که به همراه سایر یهودیان تبعیدی در شوش به سر می برد یادی شده است.
از اونجا که در داستان زندگی کوروش ابهام هایی وجود داره و داستان ها متفاوته ، این کتاب یک کتاب خیلی خوبه . داستان زندگی کوروش در بین داستان های کهن تقریبا دست نخورده و جای کار زیادی داره و همین این فضا رو به نویسنده داده که بتونه اونجور که میخواد داستان رو بپرورونه و رنگ و لعابش بده .